وبسایت باشگاه سپیدرود رشت
بخش دوم/ سیر تا پیاز جنگ داخلی در سپیدرود: اسیر دست طمعکاران!
وب سایت رسمی باشگاه فرهنگی ورزشی سپیدرود – همانطور که پیشتر گفتیم سپیدرود هرگز متمول نبود اما تا پیش از اواسط دهه ی هفتاد هرگز صدقه بگیر هم نبود! داستان سیه روزی های سپیدرود از آنجا شروع شد که مرحوم مهندس شعار پس از سال ها حضور کنار این تیم و از جیب شخصی اش خرج تیم کردن آنقدر نامهربانی دید تا عطای مالکیت را به لقایش ببخشد و جگر گوشه اش را به دست نامادری بسپارد.
سپیدرود در آن سال ها به مانند فرزند سر راهی یک روز به هیات فوتبال و دیگر روز به تربیت بدنی و فردا روز به گروهی دیگر دست به دست می شد و در این بین رودسپید گیلانیان بود که ذره ذره آب می شد و کسی هم ککش نمی گزید. در نهایت و از سر ناچاری و شاید هم استیصال سپیدرود به مالکی جوان و مهمان به استان گیلان سپرده شد تا شاید دایه بتواند مهربان تر از مادر شود که همه دیدند شدنی نیست.
روزهای افول و گم نامی سپیدرود آغاز شد. مدیریت فرد محور و آماتور موجب شد تا روز به روز سپیدرود از صدر اخبار کشوری و استانی فاصله بگیرد و بشود تیمی محلی با ساختاری محلی و رقبایی محلی. دیگر نه از خروار خروار هوادار مشتاق خبری بود و نه کرور کرور عشقی که سال ها از سوی عاشقان به این تیم داده می شد.
یک سپیدرود مانده بود و هفتاد هشتاد عاشق وفاداری که گویی باور نداشتند مرگ عزیزی را که زمانی نه خیلی دور، دل های بسیاری را به تپیدن وا می داشت. حالا نه کسی از رتبه ی کشوری ارتش سرخ خبر داشت و نه کسی به درستی می توانست نام حریفان بی نام و نشانش را به زبان بیاورد و نه حتا هواداری به درستی نشانی از سپیدرود بلد بود. هر روز که می گذشت سپیدرود کم نام و گمنام تر می شد و تو گویی قرار هم نبود تا فریاد رسی بیاید.
حالا دیگر حکایت سکوهای آتیشن رنگ عضدی خاطره پسرکان نسل پیش شده بود و نقل قهوه خانه های پیرمرد نشین. نه کسی از دربی خون و آتش رودسپید و قوی سپید چیزی به یادش مانده بود و نه رمقی برای فریاد ” دریا دریا سپیدرودی ” وجود داشت. همه به جز همان هفتاد هشتاد نفر معروف که چونان آخرین سامورایی قصد پایمردی داشتند با واقعیت تلخ نابودی رود سپید کنار آمده بودند و منتظر شنیدن ناقوس کلیسا بودند تا آخرین اشک را بر گونه جاری کنند.
اما گویی به یمن معجزه ی عشق همان واپسین سامورایی هایم که شده بود آب رفته به جوی بازگشت و به همت مدیریت گروهی آستین بالا زده سپیدرود خروشان شمالی ها جان گرفت. اندک اندک جمع مستان رسیدند و سپیدرود دوباره به صدر اخبار بازگشت و امیدها برای بازگشت توفان سرخ بارور شد. حالا دیگر برای دیدن بازی های سپیدرود نیاز نبود به ناکجا آباد سفر کرد و خبرهای معشوق در هزارتوها گم نمی شد. سپیدرود دوباره از پستوها بیرون آمد و پدربزرگ و فرزند و نوه دست در دست ردای سرخ پوشیدند و جوانی آغاز نمودند.
اما از منظر فوتبالی سال نخست همراه شد با ناکامی و عدم فرار از سیاه چال دسته دو. سرمایه گذار گروه مدیریتی دلسرد شد و رفت و بالطبع قرارداد سنگین های جمع هم جدا شدند. چند علی ماندند و حوضی که البته از دید آنها خالی نبود. جیب ها بی پول بود اما دل ها نه! نشستند و هم پیمان و هم قسم شدند تا بار بر زمین مانده را به مقصد برسانند و رساندند، با کمک علی نظر و رفقا.
ارتش سرخ در به یاد ماندنی ترین و پرتماشاگرترین روز تاریخ فوتبال گیلان قفنوس وار سر از خاکستر بیرون آورد و از فراموشخانه لیگ دسته دوم فرار کرد، تا شهرباران شاهد یکی از خاطره انگیزترین روزهای تاریخ هشتصد ساله اش باشد و کمپوزیسیون از اشک و لبخند و غرور و شادی در شهر جاری شود. حالا همه دریافته بودند که غول خفته از خواب برخاسته است. همه از جمله سوداگران عشق!
آری ظاهرا قرار نبود که حتا چند روزی هم آب خوش بر گلو ریخته شود. سپیدرودی که تا همین چند ماه پیش سر نخواستنش دعوا بود، دوباره همه یادشان آمد که صاحب و مالکش هستند. رفیق پولدار گروه مدیریتی که به بی مسئولانه ترین شکل ممکن ابتدای فصل سپیدرود را سر راه گذاشته بود، ماشین حسابش را روشن کرد و فهمید یک شبه چه ارزش مادی پیدا کرده این بچه سر راهی.
ناکامان فصل پیش که ادعا داشتند چون سپیدرود به لیگ دسته سوم سقوط نکرده است پس کامروا هستند به یاد دستمزد چند صد میلیونی شان برای شاهکار ماندگاری تیم در برزخ لیگ دو افتادند و متولی ورزش استان که خود بازیگردان این نمایش بود، شد مثال عینی وای به روزی که بگندد نمک! روزها از پی هم آمدند و رفتند و گرد و غبار تمامیت خواهان دست سر از سپیدرود برنداشت و سرانجام در حالی که دو سه هفته بیشتر تا شروع لیگ دسته اول زمان نمانده بود آقایان فرصت طلب ناامید از رسیدن به مقصود سپیدرود خسته و مستاصل را به کناری رها کردند.
البته نه خیلی بی سود و منت. یکی بدهی چند صد میلیونی اش را انداخت روی دوش کم جان سپیدرود و یکی صاحب آن چند صد تومن شد و استاد هم شرط گذاشت تا آخر من داخل بازیم و الا بازی را خراب می کنم (که کرد!). گروه جمع شدند و به کمک علی نظر جوان که سال گذشته هم مددکار تیم شده بود امسال هم تیمی جمع و جور کردند محیرالعقول زیر بمباران کمرشکن دشمنان. آنها که زیر گوش سپیدرود فریاد می زدند که خیلی زود سقوط خواهید کرد، آنها که می گفتند لیگ دو سلام، آنها که می گفتند نظرمحمدی خودش و تیم مدیریتی و سپیدرود را با هم غرق خواهد کرد و دیدند که نکرد.
حالا سپیدرود بر بلندای لیگ یک است و هوای لیگ را سرخ کرده و البته بازهم دندان های طمع را تیز. دوباره شمشیرها برای تکه و پاره کردن فرزند جگر گوشه ی مردمان گیلان زمین از نیام ها بیرون کشیده شده. صف طویل بدنام های همیشه بدهکار برای به یغما بردن سپیدرود شکل گرفته است و چقدر این روزها برای رشتی ها آشناست. درست به مانند همان روزهایی که آمده بودند تا داماش مان را ببرند و در نهایت بردند و حسرت برجای گذاشته اند.
اما این بار قرار نیست گیلکان از یک سوراخ دوبار گزیده شوند. قرار نیست فرصت طلبان وارثان همیشگی کامیابی ها باشند و دلسوختگان مالکان همیشگی ناکامی ها. این بار باید بازی را عوض کرد و نشان داد که عشق قابل خرید و فروش نیست. باید نشان داد که سپیدرود و سپیدرودی قرار است خودش برای خودش تصمیم بگیرد و این بار فرزند به نامادری داده نخواهد شد.
کاش این بار ته شاهنامه خوش تمام شوند و دوباره این دور باطل نشود. کاش فردا روز دوباره برای پرسیدن آدرس سپیدرود به هر دری نزنیم و برای ماندگاری تیم ریشه دار شمال متوصل به آخرین سامورایی ها نشویم. باید نشست و نظاره کرد.
عالی است. به کمک سپیدرود بشتابید
309013 عضو شوید .
آقای نویسنده ای که این حرف رو نوشتی مالک باشگاه که شخص آقای غلامی بود سال اول سپیدرود به دسته 3 سقوط کرده بود با تزریق 400 میلیون به این تیم سهمیه لیگ 2 را دوباره نخرید که بود سال اول 100 درصد قرارداد بازیکنان را داد که هزینه آن دو میلیارد نیم بود پس یک طرفه قضاوت نکنید چون سال بعد آن گفت من گروه مدیریتی را قبول ندارم واعضای هیئت مدیره را قبول ندارم بر خورد وگفتند به صورت قراردادی این تیم را می گیریم چرا الان بد می نویسید
افرین بر شهرداری فومن هم داماش و سپدرود را برد و هم شهرداری تبریز را
… پشت کوهی توی خواب با سپیدرود بازی کرد و برنده شد دیگه…بخواب بچه …