وبسایت باشگاه سپیدرود رشت

روایت آی‌اسپورت از ال‌گیلانو/ آبای‌ها و آبرارها

آی اسپورت / محمدحسین عباسی

وب سایت رسمی باشگاه فرهنگی ورزشی سپیدرود – آن‌چه می‌خوانید، داستان سفر یک‌روزه خبرنگار آی‌اسپورت به انزلی و رشت برای تماشایی یکی از حساس‌ترین دربی‌های فوتبال ایران است.

دوئل همسایه‌های شمالی که برای شکست‌دادن هم دست به هر کاری می‌زنند. مسابقه‌ای که در آن، صندلی‌ها پرواز می‌کنند، سنگ‌ها به حرکت درمی‌آیند و فحش‌ها در هوا معلق می‌مانند. نبردی که برای رشتی‌ها و انزلی چی‌ها، فراتر از زندگی و خطیرتر از مرگ است.

پرده اول: ماهی‌ها عاشق می‌شوند

تب و تاب ال‌گیلانو، در ساعات اولیه صبح روز مسابقه بیشتر از هر نقطه دیگری در بازار ماهی‌فروشان انزلی مشهود است. لابه‌لای نفس‌های آخر ماهی‌ها، زمزمه‌های فوتبال از زبان پیرمردها به گوش می‌رسد. آن‌ها که با ملوان زندگی کرده‌اند و گذر زمان، رنگ موهای‌شان را همرنگ لباس تیم محبوب کرده است.

از حرف‌ها، کری‌خوانی‌ها و امیدواری‌های آن‌ها، واضح به نظر می‌رسد که سقوط، تاثیری در علاقه این جماعت به ملوان نداشته است. ملوان در هر سطح و دسته‌ای که باشد، عشق آن‌ها را از دست نمی‌دهد. مثل معشوقی که حتی چروک‌های روی صورت، جذاب‌ترش می‌کنند. ماهی‌فروش‌ها، به تیم جوان و دونده این فصل امیدوار هستند.

از سقوط دلگیر نیستند و تصور می‌کنند تیم‌شان، به این تلنگر نیاز داشته تا پالایش شود و دوباره رنگ جوانی به خودش بگیرد. مهم‌ترین نگرانی‌شان برای مسابقه حساس رشت، این است که مایلی‌کهن تیم را به خاطر فحاشی‌های ورزشگاه از زمین بیرون بکشد و مسابقه را نابود کند. آن‌ها سال‌های سال با ملوان زندگی کرده‌اند و دغدغه کوتاهی قامت مهاجمان نوک تیم، برای‌شان از همه بحران‌های خاورمیانه مهم‌تر است.

بین ماهی‌فروش‌های مسن خیابان شلوغ، یک نفر هم هست که نام سپیدرود را فریاد می‌زند و جالب اینجاست که دیگران، واکنش منفی به او نشان نمی‌دهد. از بین حرف‌ها، مشخص می‌شود که خیلی از آن‌ها، به هویت اصیل سپیدرود دل بسته‌اند. این تیم شاید دشمن ملوان باشد اما بخشی از خاطرات کودکی همه آن‌ها را در خود دارد.

در انزلی، ترافیک و دود هنوز جلوی زندگی قد علم نکرده‌اند.  شهر شیدایی‌های نوجوانانه کنار مرداب، شهر قمارهای پیرمردانه توی کافه‌های لبریز. شهر ملوان، با همه شکست‌ها و فتوحات عشقی‌اش.

پرده دوم: وفا

تمام مسیر انزلی به رشت، به تسخیر قهوه‌خانه‌های مدرن درآمده و در کنار جاده، آدم‌های زیادی ایستاده‌اند تا شما را دعوت کنند که برای دو ساعت، خودتان را به دود بسپارید. در شهرِ کارخانه‌های نیمه‌تعطیل، دود قلیان غلیظ‌ترین دودی است که به آسمان رشت می‌رسد تا این آسمان، از آبی‌بودن دست برندارد.

قرمز، رنگ روز رشت است و جوان‌ترها امروز به قرمزترین لباس‌های‌شان ماموریت داده‌اند تا آن‌ها را به شکل تیم موردعلاقه دربیاورند. در هر نقطه‌ای از شهر، کارگران مشغول کارند تا سیمای تازه رشت ساخته شود. مهم‌ترین نشانه رشت جدید اما نه این سنگفرش‌ها و تغییرات تصنعی، بلکه سپیدرودی است که با همه نداشتن‌ها، برای لیگ‌برتری شدن می‌جنگد.

قبل از ورود به ورزشگاه، با جماعتی روبرو می‌شویم که در همه سال‌های دست و پا زدن در لیگ دو، سپیدرود را تنها نگذاشته‌اند. که حتی در تبعیدگاه دور از شهر سردار جنگل، با تیم اصیل‌شان خندیده‌اند و گریسته‌اند. وفاداران سرخپوش، امیدوارند آنقدر زنده بمانند که یک روز برای سپیدرود جشن صعود به لیگ برتر بگیرند.

اگر ملوان در عضدی شکست بخورد، آن‌ها بیشتر از همیشه به آرزوی بزرگ زندگی‌شان نزدیک خواهند شد. از ساعت یازده و سی دقیقه صبح، در ورزشگاه دیگر جایی برای نشستن وجود ندارد. اینجا عضدی است. قلب تپنده هیجان در مرکز شهر. خانه سپیدرود در یک ضیافت سرنوشت‌ساز. زمینی که شهرداری‌ها نمی‌توانند هویت‌اش را عوض کنند.

پرده سوم: هل نده رفیق! 

حیرت‌انگیز است اما در ورزشگاه عضدی، تنها سه نفر مسئول فروش بلیت به هواداران هستند. دو نفر به هواداران تیم میزبان بلیت می‌فروشند و یک نفر نیز مسئولیت فروش بلیت‌ها به تماشاگران تیم مهمان را بر عهده دارد. این تعداد کم، صف‌های طولانی و زجرآوری برای تماشاگران سپیدرود می‌سازد اما دشواری اصلی، در اولین لحظات ورود به ورزشگاه اتفاق می‌افتد.

مسئولان برگزاری مسابقه، در ورودی هوادارها را فقط به اندازه یک نفر باز می‌کنند تا هواداران پشت سر هم از فضایی که شبیه یک دستگاه غول‌پیکر پرس است عبور کنند. تراژدی بزرگ‌تر، در مقابل در اصلی ورزشگاه عضدی رخ می‌دهد. فرقی نمی‌کند چند بار با هیات فوتبال و همه برگزارکنندگان بازی هماهنگ کنی.

در هر صورتی گروهی از ماموران خشمگین انتظامی جلوی ورود خودروی خبرنگارها به استادیوم را می‌گیرند تا برای پارک کردن خودرویی که پلاک رشت ندارد و شیشه‌هایش در خطر خرد شدن بعد از پایان مسابقه هستند، به پارکینگ یک بیمارستان در حوالی ورزشگاه پناه ببریم.

ظرفیت ورزشگاه کاملا پر است و جمعیت زیادی پشت درهای ورزشگاه در انتظار راهی هستند که ورودشان به استادیوم را ممکن کند. حتی اگر در برای یک لحظه باز شود، آن‌ها با حد نهایت توان از جادوی هل دادن استفاده می‌کنند تا شاید پای‌شان به ورزشگاه باز شود. اینجا، بیشتر از هیجان و لذت، فوتبال با شکنجه و رنج درآمیخته است.

با صبوری و انتظار.  در عضدی، همه توقع دارند که هوادارها در طول مسابقه به رقیب احترام بگذارند اما قبل از شروع بازی هیچکس به خود این هوادارها احترام نمی‌گذارد.

 پرده چهارم: سرشکستگی

شعارهای نامهربانانه هواداران دو تیم علیه هم، حتی در محوطه بیرونی هتل کادوس در خیابان منظریه نیز شنیده می‌شود. برای پی بردن به شعارها، قبل از همه چیز باید به تفاوت معنایی آبای و آبرار پی ببرید.

آبای کلمه‌ای برای شناسایی مردان در انزلی و آبرار کلمه خطاب مردان در رشت است. خارج از استادیوم، همه درباره فرهنگ‌سازی حرف می‌زنند و از کمپین‌های ضدفحش می‌گویند و به این موضوع اشاره می‌کنند که نهایتا صد نفر در مسابقه امروز به حریف توهین خواهند کرد.

ماجرا اما کاملا برعکس به نظر می‌رسد و  درون ورزشگاه نهایتا صد نفر از عبارت‌های توهین‌آمیز استفاده نمی‌کنند. سپیدرود-ملوان، یک دربی کاملا خانوادگی است و در آن به همه اعضای خانواده هواداران تیم رقیب اشاره می‌شود! در کنار این، از انرژی هسته‌ای(!) و حتی نام یکی از کشورهای حوزه دریای خزر در شعارها استفاده می‌کنند.

در سی دقیقه اول، روی سکوهای تیفوسی هوادار سپیدرود و سکوهای حامی ملوان، حتی یک گردن هم نیست که به سمت زمین بازی چرخیده باشد. همه فقط به جبهه دشمن نگاه می‌کنند و با کلمات و دست‌های‌شان، تماشاگران روبرو را مورد لطف قرار می‌دهند.  آبشک بیشتر از هر بازیکن دیگری مورد توجه سکوهاست.

فابرگاس سابق رشت، هیچوقت تصورش را نمی‌کرد که یک روز در عضدی، سوژه فحش‌های دنباله‌دار شود. پیراهن ملوان اما این ناممکن را برای او ممکن کرد. کار تا جایی بالا می‌گیرد که علی نظرمحمدی بی‌توجه به جریان بازی به زمین وارد می‌شود و از تماشاگرها می‌خواهد که کمی و فقط کمی مدارا کنند.

مدارایی اما در کار نیست و پرتاب یک سنگ، سر یکی از عکاس‌های حاضر در ورزشگاه را غرق در خون می‌کند. بلافاصله همه عکاس‌ها ترجیح می‌دهند برای در امان ماندن از بارش احتمالی سنگ، به دروازه روبرو کوچ کنند. این خبرنگار، تنها مصدوم مسابقه نیست و ورم عجیب سر حسین کعبی که به شدت ترسناک به نظر می‌رسد، این بازیکن را با آمبولانس راهی بیمارستان می‌کند.

 پرده پنجم: یک و یک

شاهین ثاقبی با حرکت از فضای پشت سر شایان مصلح، اولین خطر جدی مسابقه را به وجود می‌آورد و یخ بازی، با ضربه نهایی حسین شنانی آب می‌شود. شادی گل عجیب حسین، به تنهایی برای اثبات اهمیت این مسابقه کافی است.

ملوان تیم برتر نیمه اول است و استرس سپیدرود، اجازه نمی‌دهد این تیم بازی همیشگی‌اش را به نمایش بگذارد. بین دو نیمه اما، دو تعویض هجومی در تیم نظرمحمدی اوضاع را تغییر می‌دهد.

پویا نزهتی انرژی را به خط حمله سپیدرود برمی‌گرداند و این تیم با یک نمایش برتر، به گل تساوی می‌رسد. وجه اشتراک هر دو گل این است که مستقیما با هوادارها جشن گرفته می‌شوند.

به محض نواخته شدن در سوت پایان روبرتو روزتی ایرانی، این هواداران ملوان هستند که با شادی و هیاهو، از قهرمانی تیم‌شان می‌خوانند. تنها چند ثانیه بعد اما شعار قهرمانی سپیدرود نیز روی سکوهای رشتی استادیوم شروع می‌شود تا متوجه شویم که طرفداران هر دو تیم خودشان را برنده می‌دانند.

تساوی برای ملوان نتیجه بهتری است و سپیدرود حالا کار دشوارتری برای بازگشت به صدر جدول دارد. مهره‌های این تیم در خروجی میکسدزون کلافه به نظر می‌رسند اما نزهتی در حلقه محاصره هوادارها با اطمینان زیادی از صعود تیمش به دور بعد حرف می‌زند.

تماشاگران از نرده‌های بیرون عضدی برای شایان مصلح و سهیل حق شناس که نمادهای دو نسل متفاوت باشگاه هستند، دست می‌زنند. یک بوقچی که خودش را به ستاره‌های تیم نزدیک کرده از آن‌ها می‌خواهد که سرشان را بالا بگیرند. چرا که پول نگرفته‌اند اما تا آخرین نفس برای برنده شدن جنگیده‌اند. که با دست‌های خالی به دل ماجرا زده‌اند.

پرده ششم: سوال سال

بازی تمام شده اما هواداران دو تیم حاضر به ترک ورزشگاه نیستند و این دشمنی، با سوت پایان هیچ داوری به پایان نخواهد رسید. جنگ بین سکوها، با پرتاب سنگ و صندلی جدی‌تر شده است.

چند هوادار در این مبادله سنگی آسیب می‌بینند تا ورزشگاه را در حالت افقی ترک کنند. نیروی انتظامی ناچار می‌شود برای خارج کردن هوادارها از ورزشگاه به زور متوسل شود و همین موضوع باعث می‌شود بخشی از سکوها علیه ماموران انتظامی شعار بدهند.

واضح است که این مسابقه حساس، می‌تواند در شرایط بهتری برگزار شود اما بحران نظم، آن را به تجربه‌ای خطرآفرین تبدیل می‌کند. در پایان مسابقه، یکی از برگزارکنندگان بازی با ژستی حماسه‌سازانه نزدیک می‌شود تا بپرسد: ‹”انصافا حق ما نیست که توو لیگ برتر تیم داشته باشیم؟”

البته که این حق آن‌هاست اما به شرطی که فراموش نکنند برای رسیدن به این حق، وظایفی نیز دارند. ال‌‌گیلانو با همه غوغا و هیاهویش، بالاخره تمام می‌شود و شهرهای کوچک شمالی به زندگی روزمره برمی‌گردند.

با همه این دشمنی‌ها، شاید همه امیدوارند این دربی حساس، در  برنامه لیگ برتر هفدهم جایی داشته باشد. این نبرد، نبرد تیم‌هایی است که بارها تا آستانه نابودی پیش رفته‌اند اما با دست‌های خالی، زنده مانده‌اند، زنده می‌مانند و زنده خواهند ماند.

اخبار مرتبط با خبر بالا را از دست ندهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × 5 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

20 دیدگاه ارسال شده است

  • علی گفت:

    علی ۷ / بهمن / ۱۳۹۵ ساعت: ۲۰:۵۶ نظر شما در انتظار بررسی است
    علی ۷ / بهمن / ۱۳۹۵ ساعت: ۲۰:۵۴ نظر شما در انتظار بررسی است
    ستاره سپیدرود ‘ امیر تیزرو بود خیلی وقت بود که تیم ما یک پرتاب کننده اوت دستی نداشت اما پرتابهای وحشتناک او ‘دمار از روزگار ملوان درآورده بود ضمن اینکه باشرکت در برنامه حمله ‘خیلی برای تیم مؤثر میباشد

  • محمد گیلانی گفت:

    جالبه هیچکدوم از این خبرنگاران بظاهر بیطرف به اشتباهات فاحش پی دی پی بازیکنان سپیدرود برای گل اول ملوان اشاره نمیکنند و صحبت از کار تیمی ملوان روی گل اول میکنند و همچنین به ۴۰ دقیقه ذلیل شدن ملوان و خوش شانسی فرار از باختش اشاره نمیکنند

  • ایران ملوان گفت:

    آخرین بار که یه تیم از رشت تونست ملوان رو تو شهر رشت شکست بده، نیما میرزازاد یه نوزاد ۴ ماهه بود، حسین شنانی ۳ سالش بود. نیما بزرگ شد از آکادمی ملوان به تیم بزرگسالان اومد و روی نیمکت ملوان بود ، حسین شنانی هم تو رشت گلزنی کرد.به امید معرفی نوزادی که همین الان به دنیا اومد تا ۲۰ سال آینده واسه ملوان تو رشت گل بزنه.خخخخخخخخخ

  • دختر سپیدرودی گفت:

    جالبه به یه سگ ولگرد که حتی قصد حمله داره بگی برو پی کارت حرفتو میفهمه و راهشو میکشه میره ولی ماش و لوبیا چیتی و قاجار و غیر فوتبالی و اردک سفید در اون حد هم فهم ندارن که اینجا سایتشون نیست

  • ایران ملوان گفت:

    تو که باز سر کلت پیدا شد کجا بودی تا حالا راستشو بگو

  • رشتی با غیرت گفت:

    دختر سپیدرودی فحاشی نکن لطفا.

  • دختر سپیدرودی گفت:

    شما هم الکی با اسم رشتی با غیرت!!!تو سایت نیا که خندم میگیره

  • دختر سپیدرودی گفت:

    کجا بودم؟!!!داشتم مطمین میشدم که فهم یه سگ ولگزد از بعضی وبگردها که تو سایت تیم رقیب سرک میکشن بیشتره.خونواده خودت کجا بودن؟!!

  • omid گفت:

    همین دختر برای دق اوردن انزلیچی جماعت کافیشونه ماشالله شیر دختر

  • رضا گفت:

    برای فوتبال گیلان با این طرفداران که به جان هم افتادن باید گریست وبر سر زد . گیلان هرگز با این نگاه به جایی نمی رسه .
    استراتژی فحش ( هرچه رکیک تر بهتر ) وسپس دعوا و سر آخر عقده و کینه.
    کاملا این فرهنگ را در همه ی شهر های گیلان میتوان در خیابانها ودعواهایی که رخ میدهد دید.
    وچه نازیبا ظریفی گفت که گیلانیها به ظاهر متمدن و فرهیخته اند ولی متاسفانه ترشی اخلاقند و برای هرچیز و ناچیز به جان هم می افتن ولی صد متر بالاتر از لوشان نمی توانند حقشون رو بگیرن. ودر مقابل بیگانه ها جرئت ابراز وجود ندارن فقط باید تاسف خورد به حال این فرهنگ

  • رشتی با غیرت گفت:

    متاسفم برات، از ماست که بر ماست

  • پدرام گفت:

    برای فوتبال گیلان برو تو سایت ملوان گریه کن و بر سر بزن.اینجا سایت عزاداری نیست رضاخان.چرا شماها همه زبونتون بعد دربی رشت دراز شده؟دربی های انزلی کجا بودین به مردم درس اخلاق بدین.

  • پدرام گفت:

    آقای رشتی با غیرت متاسف باش و ازین تاسف بمیر معلومه نه رشتی هستی نه غیرت داری که یه شلخت بیاد تو سایت تیم رشت به دختر همشهریت بگه کجا بودی تاحالا بعد خودتو به خریت بزنی واسه اون متاسف بشی اول واسه خودت متاسف باش بدبخت واقعا ازتوست که بر توست ایران شلخت میام…حالیت میکنم…که…

  • پدرام گفت:

    اسمتو بذار بام خور

  • omid گفت:

    رضا هر کی گفته چرت گفته لوشان که سهله اروپا هم باشه میگیریم این همه شهید گیلان داده برای گرغتن حق بوده حرفای مزخرف یه عده ابله رو اینجا تحویل نده

  • کوروش گفت:

    چقدر انزلیچی ها از این مساوی خرسند شدن . فکرشم نمیکردن تو این جهندم به لطف خوش شانسی به سلامت عبور کنند. حیف که تو این روز نظیف وکار تامینی و …استفاده نشدن. حیف.

  • پاسداران گفت:

    کوروش.جهنم؟!!!!رشت گول باغه واسه ما.میایم میزنیم میریم.واقعا ابچین ابچ

  • فرهاد گفت:

    دختر سپیدرودی کمی ادب را رعایت کن ممنون

  • پدرام گفت:

    فرهاد تو همون رشتی باغیرت نیستی???!!!یه بام خور زر نزن یا شلختی یا شلخت نواز

  • پدرام گفت:

    تو پاسدارانی یا پارس دارانی .برو تو شلخت کلابتون