وبسایت باشگاه سپیدرود رشت

شهادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت تسلیت باد
وب سایت فرهنگی ورزشی سپیدرود – سی ام صفرماه، سالروز شهادت هشتمین ستاره آسمان امامت و ولایت را به همه شیعیان آن حضرت تسلیت عرض می نماییم.
یا امام رضا! همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان، دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.
خدا ما رو روز ازل امام رضایی کرده ؛ قربون اون خدا برم عجب خدایی کرده …
سلام بر تو که عظمت کشور ما هستی و ضامن سعادت و سربلندی ما!
سلام بر تو و بر خانهای که قدم در آن نهادی!
سلام بر تو و دامانی که تو را بپرورید!
سلام بر تو و زندگیِ سراسر نورانیات.
سلام بر تو و مزاری که وعده گاه زیارت و التجای عاشقان است!
فقط آنها که آنجا میآیند، میتوانند از تو حرف بزنند. از تو بنویسند و از تو شعر بگویند. میبینید؛ من حتی نمیدانم که نباید به “شما”، “تو” بگویم، باید یاد میگرفتم اسمتان که میآید با بغض، صلوات بفرستم. باید یاد میگرفتم که همیشه خدا، بعد نماز، دعا کنم برای مشهدی شدنم.
پدرم هروقت که پشتبام طلایی خانه شما را از پشت شیشه تلویزیون میدید، بلند میشد و میایستاد. دستش را روی سینهاش میگذاشت و قد خمیدهاش را خمتر میکرد. و من نمیدانم زیر لب چه میگفت که گفتنش همان و پرشدن و خالی شدن تند تند چشمانش همان.
مادر اینجور وقتها حواس خودش را عمداً پرت میکرد. تا میرفت حواس پرتشدهاش را دوباره برگرداند و بگذارد سرجایش، پدر چشمانش را خالی کرده بود. آخر پدر عادت نداشت چشمانش را اینطور وقتها به مادر یا هرکدام از ما نشان دهد.
اما من خیلی دوست داشتم تماشایش کنم. با اینکه نگاهش را از همه میدزدید ولی من صاف زل میزدم به چشمهایش و او بر میگشت نگاهم میکرد و میگفت: میری یه لیوان برام آب بیاری؟
هرچند پدرم تا آخر عمرش نتوانست مشهد برود اما به خدا خیلی مشدی بود؛ یعنی خیلی مشهدی بود. حتی مشهدیتر از بعضی فامیلهایمان که هرسال وقتی تولد شما میشد، میآمدند خانهتان و هرسال هم عکس یادگاری میگرفتند و وقتی برمیگشتند و پدر به دیدنشان میرفت، عکسهایشان را نشان پدر میدادند. من موقع تماشای عکسها، پدرم را میدیدم که چطور با تمام قوایش جلوی انفجار بغضش را نگه میداشت و گلویش از بغض، تاول میزد…
پدرم هفتاد و دو سالش بود که رفت؛ نه به مشهد، که از دنیا رفت. شب تولد شما هم بود که رفت. پدرم تا آخر عمرش، پولش را نداشت که بیاید جشن تولد شما.
من با خودم عهد بستهام هرچند بار که در تمام عمرم توانستم به مشهد بیایم، به نیابت از پدرم بیایم. میدانم هزار بار هم که به مشهد بیایم، نمیتوانم مثل پدرم مشهدی شوم. پدرم واقعاً مشهدی بود…واقعاً.
یا امام رضا سپیرودمان را از شر کینه و بدخواهی و حسادت حفظ فرما
زائری بارانی ام ، آقا به دادم می رسی؟
بی پناهم خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی؟
گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها ، به دادم می رسی؟
از کبوترها که می پرسم نشانم می دهند
گنبد و گلدسته هایت را ، به دادم می رسی؟
ماهی افتاده بر خاکم لبالب تشنگی
پهنه آبی ترین دریا ، به دادم می رسی؟
ماه نورانی شب های سیاه عمر من
ماه من ، ای ماه من ، آیا به دادم می رسی؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا ، به دادم می رسی؟
باز هم مشهد ، مسافرها ، هیاهوی حرم
یک نفر فریاد زد : آقا به دادم می رسی؟
یا امام رضا! از تو می خواهم هر کس هر حاجت که دارد یا و هر مریضی که دارد حاجتتان را برآورده بکن.
سلام حضرت زیبا! خدای دلبرها!
سلام حضرت خورشید ماه منظرها
سلام ساقی هشتم، میِ خراسانی
سلام جوشش پیمانهها و ساغرها
هزار وعدهی خوبان یکی وفا نکند
دلم گرفته از این گرگها، برادرها
دلم هوای حرم کرده یا علی مددی
کاش می شد این ایام حزن و اندوه، زائر حریمت باشم و به خیل عظیم عزاداران در صحن هایت بپیوندم و برای آن مصیبتِ هزار و اندی سال پیش که هنوز بوی خونش تازگی دارد؛ قطره قطره ببارم و سینه زنم.
اما چه کنم؟! راه دور است و مشکلات زندگی مجال نمی دهد ولی یقین دارم از فرسنگ ها دور هم سلام های ما را بی پاسخ نمی گذاری.
هم اینک چشم هایم را می بندم و دل به حریمت می سپارم…
حالا خودم را ورودی حرم می بینم؛ همه اذن دخول می خوانند؛ من هم شروع می کنم به خواندن… قسمتی از آن نوشته ست:
خواندن همین چند خط ، می شکندم…آنقدر که احساس میکنم حریم سراسر ملکوتیت که می گویند قطعه ای از بهشت است، جای من یکی نیست…
ندایی از عمق دل می گوید : برو و صدایی دیگر نهیب می زند کجا با باری از گناه؟!
دلم بین عقل و عشق مردد می ماند بروم یا بمانم؟! و حالا این شمایید که دوست نداری زائرت را شرمنده ببینید؛ نیم نگاهی به منِ شکسته دل می اندازی و در پی آن ، قطرات اشک از دیدگانم سراسیمه می لغزد.
دیگر حتم دارم اجازه ورود را صادر کردید
داخل که می شوم دوست دارم یک یک حوائجم را بزبان بیاورم.نمی دانم چطور و چگونه اما شروع می کنم:
سلطان خراسان!
نگاهی به سمت و سوی این دل شیدایی و سوخته ام بکنید
قبول دارم گناهانم زیادست اما عشق و ارادت من به شما زیادتر…
سرو جانم به قربانت
آنچه دارم فدای خاک پایت
دستم بگیر یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
تو مگو ما را با آن شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست
یا امام رضا .از خدا بخواه مشکلات همه رو حل کنه.ممنوم ازت که قبولم کردی بیام پابوست