کیوان بهمنش پس از گفتگو امید هرندی سرمربی اسبق داماش گیلان طی یادداشتی تحت عنوان «نگار من که به مکتب نرفت و …» به نقدی سخنان او پیرامون انتخابات هیئت فوتبال گیلان پرداخت.
«با حضور آقایان ناظمی، فرحسینی و الماسخاله در انتخابات موافق هستم اما بنظرم بهتر است که بگذارند آقای الماسخاله کارش را ادامه بدهد.»!
«در خصوص انتخابات ریاست هیأت فوتبال استان گیلان با بیان اینکه تغییر مهرهها نمیتواند در عملکرد هیأت فوتبال گیلان تأثیرگذار باشد، مشکلات اقتصادی فراوان کشور سبب شده است که دست هیأت فوتبال خالی باشد و تا زمانی که این اتفاق بیفتد کاری نمیتوانید بکنید.»!
«با کاندیدا شدن آقای شاد موافق نیستم زیرا ایشان تجربه کافی در خصوص مدیریت در هیأت فوتبال را ندارند و فقط مدتی مدیریت باشگاه پگاه را در اختیار داشتند و با همین عقبه میخواهند در انتخابات شرکت کنند، بنابراین بنده موافق حضور ایشان نیستم.»!
گفتمان بالا در ابتدای هفته جاری از زبان یکی از پیشکسوتان قابل احترام فوتبال گیلان در گفتگوی با پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا جاری شده است. گفتمانی که به راحتی نشانگر اپیدمی حاد عدم عبور از «مدیریت سنتی» در اکثر حوزههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی استان جان ما گیلان و در نتیجه عقب ماندگی غیر قابل باور این استان نسبت به تراز رشد سایر استانهای میهن است.
اگر در گفتمان امید خان هرندی به عنوان یک پیشکسوت قابل احترام ورزش استان خوب دقت نماییم، عارضه اصلی مدیریتی استان را که همان جاری و ساری بودن بینش «مدیریت سنتی» است، را خواهیم یافت.
بینشی که به تجربه بیش از علم معتقد است و هیچ بهرهای از پارادایمهای نوین مدیریتی نبرده است و همه چیز را در تجربه میبیند!
بینشی که تخصص و دانش آکادمیک مدیریتی و استراتژیک یکی از نامزدهای انتخابات اخیر را بواسطه کار اجرایی او در تراز نخست صنعت استان به سخره میگیرد و او را منع میکند از آمدن به حوزهای که از سر اتفاق، هوادار عاشق ورزش فوتبال استان بهترین خاطرهها را از حضور او در رأس مدیریت یکی از محبوترین تیمهای استان هنوز که هنوز است به خوبی به یاد دارد!
ضعف اساسی معتقدین به مدیریت سنتی، ریشه در شاخصهای پیچیدهای دارد که مانع عمدهای برای رشد و توسعه است. مهمترین شاخصهای معتقدین به سبک «مدیریت سنتی» عبارتند از:
فقدان بینش: تحولات شتابنده محیط و عدم قطعیت در توانایی برای درک و فهم آینده، مدیریت را با مسائل کوتاه مدت و تصمیمات کوتاه دامنه رویارو میسازد. از این رو، مسائل بودجهای جایگزین بینش بلندمدت یا «گسترده دامنه» میشود.
تکیه بر رهبری فنی: راه حلهای کوتاه مدت برای حل مسائل عمیق در بیشتر موارد در سطح فنی باقی میمانند و آثار تداومی ایجاد نمیکنند. ولی رهبری استراتژیک، مستلزم داشتن بینشی درباره غایات سازمان تحت مدیریت است.
عدم باور به تغییر: اگر نظام مدیریت سازمان بر اصل مشاوره و مشارکت بی توجه باشد و راه حلهای فنی را اساس عملیات قرار دهد، در این وضعیت نمودی از توجه به تغییرات مفروض و تغییرات الزامی پدید نخواهد آمد. جایی که نظام مدیریتی عمدتاً به صورت تجویزی و دستوری عمل میکند، رویکرد مشارکتی مورد غفلت خواهد بود.
اقدامات مشتق از پروژه: در این حالت، اقدامات در بیشتر موارد به صورت مقطعی برنامه ریزی شده و به اجرا درمی آیند. حاصل چنین رویکردی طرحهای ضعیف و ناهماهنگ بوده و دوباره کاری و اتلاف منابع را به بار میآورد.
برنامه ریزی از هم گسسته: فقدان بینش مشترک، خود را در ضعف ارتباط بین واحدها و منابع موجود نشان میدهد.
امید خان هرندی و سایر معتقدین به سبک «مدیریت سنتی» همه چیز را در تجربه میبینند و چون آگاهی علمی به پارادایمهای نوین مدیریت ندارند، لذا ناشیانه ترس خود را از تغییر با مخاطبین خود هویدا میکنند.
تجربه گرایی امثال امیدخان هرندی، در کنار فواید اندکش، باعث شده تا دید افرادی همچون او، جزئی نگر شود و این بر خلاف نگاه استراتژیک مدیرانی است که امید خان هرندی در کمال تعجب، آنان را از قدم گذاشتن در میدان انتخابات پیش رو منع میکند، مدیرانی صاحب تخصص و پیشینه نکو که به کلی نگری بر خلاف جزئی نگری تاکید دارند.
اگر به احوالات وضعیت توسعه این استان در بسیاری از حوزهها بنگریم، در خواهیم یافت که این نگاه تجربه محور و جزئی نگر شبیه نگاهی که امید خان هرندی به حوزه ورزش داشتهاند، سبب شده تا مدیرانی که در محیط تجربه گرایی رشد یافتهاند، فاقد بینش استراتژیک لازم برای تصدی پستهای مربوطه باشند و لذا تنها ارمغان مدیریتی اینان، پسرفت و پسرفت بوده است و در اندک حوزههایی هم درجا زدن و دریغ از ذرهای پیشرفت و توسعه!
کاش امید خان هرندی به جای اینکه یک سویه از قدم گذاردن برخیها به انتخابات پیش رو دلنگران شوند، کنکاش کنند که برنامههای آنها برای راهبرد این ورزش محبوب در استان ما چیست؟
آیا توان دانشی و تخصصی راهبرد گذاری برای این ورزش را دارند؟
راهبردهای آنها مبتنی بر شناخت نقاط قوت و ضعف این رشته بوده است؟
تهدیدها را شناسایی کردهاند و فرصتها را میشناسند؟
کاش امیدخان هرندی بدانند که امروز در هزاره سوم به سر میبریم و مدیران هزاره سوم نیاز به بهبود روزافزون رویکرد استراتژیک و برنامه ریزی قابلیتهای گوناگون در منابع دارند و این پارامترها تنها از تجربه چند سال فوتبال بازی کردن به دست نمیآید و حتماً باید بصورت آکادمیک بدست آمده باشند.
کاش او بداند که ورزش استان ما بخصوص حوزه سرشار از استعداد فوتبال گیلان، نیاز به راهبرانی متخصص دارد تا به نحو مؤثری، مسائل فشارزا و استراتژیک را شناسایی کنند و برای مقابله با دشواریها، برنامههای مناسبی طراحی و تدوین کنند. راهبرانی که مهمترین شاخصههای آنان عبارت باشند از:
بینش مشترک: مدیریت استراتژیک بیش از هر چیز، در وهله نخست بر اهداف غاییای تأکید میورزد که بیشترین حمایت را جلب میکند. اقدام هماهنگ و پیگیری رویهای معین همراه با امکان نشان دادن نوآوری، زمینه را برای عملیات اثرگذار آماده میسازد.
عمل دموکراتیک: مدیریت استراتژیک، دموکراتیک است. اگرچه در چنین وضعیتی از توان فنی بالایی بهره گیری میشود، در عین حال مدیریت استراتژیک مبتنی بر یک دیدگاه کل نگرانه برای هدایت سازمان است. چنین مشخصهای را مدیریت استراتژیک از رویکرد مشارکتی که به فعالیت همه اعضای سازمان میانجامد، وام میگیرد.
جامعیت: پارادایم نوین مدیریت، به جای توجه و اقدام به رویکرد جزء نگرانه، یک روش جامع اختیار میکند. گرچه این امر تاحدودی چالش انگیز مینمایاند، ولی همه مسائل به صورت خود انگیخته رفع میشود و آثار دوسویه آنها همانند راه حلهایی که طراحی میشوند، قابل ارزشیابیاند.
درهم تنیدگی: مدیران همگی هم قدم با اعضای ارشد سازمان به صورت مشترک به عمل مدیریت استراتژیک اقدام میکنند. چنین ویژگیای فرصتی برای ارزشیابی راهبردهای اختیاری در درون یک چارچوب مشترک ایجاد کرده و بیشترین حمایت را برای مدیران و اعضای سازمان جلب میکند.
عمل مشارکتی: شاید حیاتیترین جنبه مدیریت استراتژیک، تعهد به فرایند عمل مشارکتی است. توجه به مشارکت، سبب وفاق همه جانبه برای اصلاح، جایگزین و حذف برخی برنامهها میشود.
در خاتمه ضمن احترام مجدد به پیشکسوت محبوب ورزش استان، از ایشان دعوت میکنم که قبل از هر گونه امر و نهی و منعی برای آمدن متخصصین مدیریتی استان به ورزش فوتبال، برنامههای راهبردی آنان را مطالبه کنند و بخوانند، شاید آنگاه امید خان هرندی با نگارنده این نوشتار هم عقیده گردند که «عدم بینش استراتژیک معضل مدیریت استان» ما گیلان است. ضعف بینش استراتژیک را همه روزه در اطراف خود میبینیم. مدیران ما تنها به تسکین درد مشکلات بسنده میکنند و این در دراز مدت باعث انباشته شدن مشکلات و تبدیل شدن آنها به کلاف پیچیده و عدم پاسخگویی توان اجرایی مجموعه برای پاسخگویی به حجم کاری لازم میشود و در نهایت باعث افت شدید کارایی و فرسودگی زودهنگام منابع و در نتیجه عقب ماندگی میگردد.