وبسایت باشگاه سپیدرود رشت

یادادشت روز – ما گفتوگو میکنیم یا جدل؟
رضا بابایی
وب سایت فرهنگی ورزشی سپیدرود – «گفتوگو»، زبان تمدنها است. هیچ تمدنی بدون گفتوگو شکل نگرفته و بدون آن نیز دوام نیافته است.
انسانهای متمدن، حتی برای حل مسائل درونی و درمان بیماریهای روحی خویش به گفتوگو با روانشناسان و مشاوران متخصص پناه میآورند. پایه و بنیان رواندرمانی، مگر چیزی غیر از نشستهای صمیمی و گفتوگوهای طولانی است؟ وقتی میتوان درونیترین مسائل انسانی را از راه گفتوگو حل و فصل کرد، چرا در مسائل عینی و علمی و اجتماعی نتوانیم؟
با وجود این، «گفتوگو» گاه تبدیل به جدل میشود. جدل و به تعبیر متون دینی، «مِراء»، آفت گفتوگو است. در متون دینی، از پیامبر اسلام نقل شده است که پرهیزگارترین شما، کسی است که مِراء نمیکند، اگرچه حق با او است (شهید اول، الأربعون حدیثا، ص۵۶). از امام علی (ع) نیز نقل کردهاند که هیج بندهای به حقیقت ایمان نمیرسد، مگر اینکه مراء را رها کند، حتی آنجا که حق با او است(کنز العمال، ح۹۰۲۴).
از همه شگفتتر روایتی است که بر پایۀ آن پیامبر (ص) فرمودهاند: خدا در شب معراج، پس از شرک، مرا از چیزی به اندازۀ جدل، نهی نکرد. میدانیم که توبۀ مشهور ابوحامد غزالی نیز از مناظره و مراء بود. او بر سر قبر ابراهیم خلیل(ع)، با خدای خویش عهد کرد که دیگر با کسی مناظره نکند. حافظ هم که میگوید «گفتوگو آیین درویشی نبود»، مرادش از گفتوگو، جدل است، نه گپوگفت.
در منطق، جدل را از صناعات خمس (در کنار برهان و خطابه و…) دانستهاند و در ادبیات قرآن کریم، «جدال احسن» همپایۀ حکمت و موعظه است؛ اما متأسفانه آنچه اکنون در میان ما رایج و راسخ است، «مراء» یا جدل مذموم است، نه جدل منطقی و نه جدال احسن و نه گفتوگو. جدل، بدل گفتوگو است. نیاز ما به گفتوگو، گاهی گذر ما را به جدل میاندازد و میخواهیم جای خالی آن را با این پر کنیم.
از یک سو ما به چیزی به اندازۀ گفتوگو نیاز نداریم و از سوی دیگر، هیچ چیز به اندازۀ جدل، ما را از نعمت گفتوگو محروم نمیکند. اکنون در صدها و هزاران گروه مجازی و محفل علمی و سیاسی، جدل فرمانروایی میکند و انسانهای بسیاری به این خیال خام که در حال گفتوگو با یکدیگرند، در ورطۀ مجادلات بیثمر و بیپایان افتادهاند.
مرز میان گفت و گو و جدل، بسیار باریک و مبهم است. تفاوتهای جدل با گفتوگو، باید موضوع چندین رسالۀ دانشگاهی باشد. آنچه من در اینجا یادآوری میکنم، چند نکتۀ ساده و سربسته است:
۱٫ هدف گفتوگو، این است که من بدانم در ضمیر شما چه میگذرد و شما بدانید که درد من چیست؛ اما جدل، تشنۀ پیروزی است و شهوت استیلا بر غیر دارد.
۲٫ پایان جدل، دشمنی است و پایان گفتوگو، دوستی. ذهن و زبان جدلیون، در تسخیر سوء ظن به دیگران یا خودخواهی است؛ اما گفتوگو، راهی است برای کاستن از افتراقها و سوءتفاهمها. گفتوگو ما را به یکدیگر نزدیکتر میکند و جدل، دورتر و دشمنتر. گفتوگو، اگر گرهی نگشاید، گره را کورتر نمیکند.
۳٫ در گفتوگو، میان اندیشه و صاحب اندیشه فرق میگذاریم. یعنی مخالفت ما با اندیشهای، به دشمنی ما با صاحب آن اندیشه نمیانجامد.
۴٫ در گفتوگو میکوشیم که حرف دیگری را بفهمیم و در جدل میکوشیم که حرف خود را در گوش او فرو کنیم.
۵٫ اهل جدل، درد حقیقت ندارند. از همین رو هیچگاه به هیچ خطایی یا جفایی اعتراف نمیکنند. اما در گفتوگوی سالم، طرفین گهگاه میپذیرند که در فلان مسئله خطا کردهاند یا دچار غفلت یا مبالغه شدهاند یا تند رفتهاند.
۶٫ جدل، استثمار گفتوگو است؛ یعنی گفتوگو در جدل، بهانهای بیش نیست. بدین رو اهل جدل، گاهی این بهانه را وامینهند و از ابزاری دیگر استفاده میکنند که هیچ سنخیتی با گفتوگو ندارد؛ مانند زورگویی و تهدید و نصیحت و افشاگری و تجاوز به حریم خصوصی افراد.
۷٫ جدلگرایان، معمولا زبانی درشتگو و پر از نیش و کنایه دارند؛ اگرچه هر درشتگویی جدلگرا نیست و هر جدلگرایی درشتگو نیست.
۸٫ جدل گذشتهگرا است؛ اما گفتوگو آیندهساز است. در جدل، شما از راهی دفاع میکنید که آن را طی کردهاید؛ اما در گفتوگو راهی را میجویید که آینده را بسازد. از همین رو گفتوگو پیشرونده است؛ اما جدل، هر بار به نقطۀ آغاز برمیگردد.
۹٫ در گفتوگو میکوشیم که چیزی بیاموزیم؛ در جدل، کوشش ما بیشتر برای آن است که دیگران را شیرفهم کنیم.
۱۰٫ سماجت و افراط در پیگیری مباحث، از نشانههای اهل جدل است. اهل گفتوگو به همان آسانی که وارد گفتوگو میشوند، آن را رها میکنند و میدانند که کجا و کی باید کنار بکشند؛ اما جدلیون تا بالا بردن پرجم پیروزی و اعتراف خصم به شکست، دستوپا میزنند.
سلام. آفرین به شما که در سایت ورزشی یک بحث فلسفی و اجتماعی و تربیتی را مطرح کردید … تحقّق ایدههای تربیتی در هر جامعهای متضمّن وجود شرایط فرهنگی و اجتماعی مناسب است لذا کشف پیش زمینههای ذهنی و فرهنگی لازم برای تحقق آرمانهای جامعهی مدنی از کارهای مهمّی است که در راستای تربیت مدنی باید صورت گیرد. اصل احترام به حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی، اصل احترام به قانون و قانونمداری، اصل احترام به حقوق شهروندی، اصل مشارکت و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، اصل مسئولیتپذیری اجتماعی، اصل استدلال و عقلانیت، اصل مدارا و تسامح، اصل گفتگو، اصل نقد و ارزیابی و اصل توجه به کثرت گرایی روشی در این خصوص باید مورد بحث قرار گیرند که این اصول با ارزشها و فلسفهی حاکم بر جامعهی ما که یک جامعهی دینی است تطابق و هماهنگی داشته باشد و لذا سرمایهگذاری برای تربیت نسلی که به ارزشهای مدنی معتقد بوده و در عمل پاسدار این ارزشها باشد میتواند به عنوان یک توصیهی دینی و آموزشی و پرورشی تلقی شود.
درود . بحث سنگینه و نمیدونم در ورزش بکار میاد یانه
ای کاش کسی پیدا بشه و اخلاقو رعایت کنه و حقو حقوق مارو هم بدن .
پیشکسوتان اولین چیزی که به فوتبالیستها آموزش میدادن بحث اخلاق بود اکنون این مسئله دیده نمیشه و پول در همه مسائل حرف اول را میزنه. مدیرعامل یک باشگاه فقط به فکر قهرمان شدن تیمشه و کاری به رفتارهای دیگر نداره قهرمانی باید در کنار پهلوانی باشه که متأسفانه این حلقه گم شده فوتبال ایرانه
سلام. در فرهنگ ورزش ما که داعیه پهلوانی بودن آن را داریم چنین مسائلی که گفتید زیبا نیست و رعایت حرمت پیشکسوتان حرف اول را میزند. الان هیچ چیز سرجایش نیست و دلبخواهی شده
یه سوالی دارم اگه شورا تیمو میخواد چرا هی مصاحبه میکنن و اعصاب مردمو خط خطی میکنن ایا در کارای دیگه همینجوری میکنن
رعایت اخلاق در ورزش ایران از این روی جلوه نکویی دارد که ایران از دیرباز همواره مهد مهربانی ها و پهلوانی ها بوده است نیکو نهاد، رسم عیاری و جوانمردی سرلوحه اخلاق و رفتار قهرمانان و سیره و شیوه مولا علی (ع)، غایت آرزوی نیک مردان دریادل که در هر کوی و برزن و در هر زمان و مکان، وای وای حسین تشنه لب و وفای عباس علمدار و وقار و متانت و صبر زینب (ص) جستجو کرده اند. همه ادیان و تمامی مکاتب راستی و صداقت را پاس می دارند و از زشتی و دروغ نفرت دارند… چه زیبا جلوه ایی از ورزش ایران را می توان ترسیم کرد بر جهانیان که چون طاووس خرامان خرامان راه می سپارند بر عرصه میدان…. سکوی افتخار … قلب ها را تسخیر می کنند نه با های و هیاهو، نه با درشتی و منم گویی…، نه با چهره و ابرو…، نه بازخم زبان و تحقیر… . راستی چه زیباست جوانان این مرز و بوم آراسته به صفات نیکوی دلاور مردان تاریخ، فروتن و فتاده لیک سربلند و سرافراز، پاک و شجاع چون حضرت حمزه، مرد چون باکری و همت و خرازی، ورزشکار جوانمرد و مردم دار چون پوریای ولی و تختی، صف به صف … زنجیروش… . آیا می توان دل بست به همه این ورزشکاران این کشور که دل در گروی محبت مقتدای جوانمردان تاریخ حیدر کرار دارند … من فکر می کنم آری می توان.. به پاکی کودکان. اگرهمت کنیم و همان پاکی را در سن جوانی داشته باشیم که در اینجا نقش مدیران ورزش کشور، مدیران باشگاه ها و مربیان ( که معلمی شغل انبیاء است) بیش از همه می تواند تأثیرگذار باشد چون ما ملت ایران در زمان جنگ این امر را ثابت کردیم.
انتظارما از ورزشکاران احترام به مربی، هم تیمی، داور، حریف، تماشاچیان و پیشکسوتان، تواضع و خشوع، حمایت از تازه کار ها، رعایت ادب و شئونات فرهنگی و شرعی، کنترل خشم و پرهیز از خشونت، احترام به قوانین بازی، پوشش مناسب متناسب با هنجار های اجتماعی، دوری از دوپینگ و بازی ناجوانمردانه، رعایت مسائل محیط زیست و … است .
اگر کمیته اخلاق فدراسیون بتونه ه وظایف ذاتی و قانونیش عمل کنه، این جنگ و مرافه در سکوها و بازیا و … از بین می ره.
جوانان این شهر ابزار دست بعضی ها نمیشوند – خزرآنلاین
بارها و بارها دیده یا شنیده ایم که عده ای برای رسیدن به مقاصد خود از احساسات پاک و بی آ لایش جوانان مومن و انقلابی استفاده ابزاری کرده و در نهایت اگربه نتیجه ی دلخواه رسیدند که خودشان با اعوان و انصارشان منتفع میشوند اما اگر نتیجه حاصل نشد و کار خراب از آب در آمد؛ خودشان را از معرکه دور میکنند و تمام تقصیرات را به گردن این جوانان عزیز می اندازند.
تاسفانه امروزه فقط در باب مسایل سیاسی نیست که با چنین معظلی مواجهیم بلکه این امر به زمینه های فرهنگی و اقتصادی و… نیز تسری پیدا کرده.
معاملات و لابی گری ها برای رسیدن به اهداف خاص متاسفانه در حال رواج یافتن است و در این مسیر فقط جوانان شهر من هستند که متضرر میشوند در نهایت میبینیم که جوان پر شور و پر تحرک، آرام آرام دلخسته و افسرده میشود ودرگوشه ای با خلوت خود کنارمی آید.
به گوشه کنارشهرمان که نگاه کنیم عده ای از همین جوانان که با خلوص نیت برای این نظام مقدس همیشه علمدار پرچمهای عظیم بودند امروز جایگاهی در شهر ندارند.
بعضی ها دیگر به توانایی این عزیزان نگاه نمیکنند
دیگر تفکراتش راهم حتی قبول ندارند
حتی برای حرفشان هم گوش شنوایی وجود ندارد
گویا تاریخ مصرفی داشتند و حالا تاریخش به سر آمده
مامن و ماوای این بچه ها شده در جوار قبور شهدا اشک ریختن و خون دل خوردن
دعایشان شده (خدایا مارا به خیل شهدای مدافع حرم متصل گردان)
آرامش روحشان شده اینکه در مسجد و هیات و بسیج دور هم جمع شوند و درد دل مشترکشان را فریاد بزنند.
اما حامیان و مدافعان ارزشهای انقلاب اسلامی این بار رسا تر از هر زمان دیگر ندای خود را به گوش سیاست بازان؛ تشنگان قدرت؛ فریبکاران عرصه های مختلف؛ سردمداران زر و زور و تزویر میرساند که…
بدانید؛ جوان مومن و انقلابی هوشیار تر از پیش است و به خوبی میداند که چه نقشه هایی برایش میکشند و به همین دلیل آگاه تر و بیدارتر و بابصیرت ترازپیش درخط نظام ورهبری خواهد ماندوهمراه با عامه ملت دیندار فرامین سید ومقتدای خود حضرت آیت الله امام خامنه ای را اطاعت نموده و هرگونه انحرافات سیاسی؛ اقتصادی و فرهنگی را شناسایی و خنثی و مسببان وسودجویان فرصت طلب را به مردم معرفی خواهد کرد. ان شاءالله
تا یک یا علی دیگر
فعال فرهنگی و مدرس دانشگاه حاج علی رنجبر
دوستان هم استانی ، بیائید کدوراتهای رشت وانزلی روکنار بگذرایم ، (فقط تو دربی ال گیلانو اون هم کری فوتبالی و نه فحش و توهین غیر فوتبالی)برای هم می خوانیم . آخه عزیزان جاههای دیگر کشور همه شمالیها رو به یه چشم می بینند و فرقی براشون نداره شما انزلیچی باشی یا لاهیجانی یا رشتی، خدای نکرده توهینی به ما گیلانیها کنند یعنی به کل مردم استان گیلان توهین کردند ، پس چرا ما باید تو خود استان با هم اختلاف داشته باشیم.
نوشتار بسیار سودمندی بود.????
درود بر شما علی آقا.با صحبت شما یاد سکانسی از فیلم روز واقعه افتادم که مخالفین حسین بن علی می گفتند وای بر ما که یک نصرانی ما را بیدار کند.ما به مولایمان خیانت کردیم.
دوستان رشتی و انزلی کار باید به جای برسد که علی آقا از بندرعباس بخواهد ما را بیدار کند؟
اشکان خان غایبی خوش آمدید.
سلام. نمی دانم توجه کرده اید که ما تا چه حد از لحظه ی حاضر بیزاریم! یکی از دلائل بی حوصلگی٬ شتابزدگی٬ بی قراری و حالت کلافگی انسان همین بیزاری از لحظات حاضر است. مثل اینکه ما عاشق آینده ایم. با یک کیفیت دغدغه آلود و بی صبرانه منتظریم که حال هرچه زودتر تمام شود و آینده برسد. آینده ای هم که عاشقش هستیم بمحض اینکه حال شد از آن فرار می کنیم و به آینده ی دیگر دل می بندیم. ذهن ما هرگز در حال نمی ماند٬ پا به پای حال جلو نمی رود. بلکه همیشه با شتاب می دود تا از حال جلو بیفتد. ما هراس عجیبی از حال داریم. زیرا واقعیت امری است مربوط به حال. و ما از واقعیت می ترسیم. با نظری اجمالی نگاهی به سطح واقعیت می اندازیم و تند از آن رد می شویم و می دویم به آینده ــ آینده ای که ساخته و پرداخته ی ذهن خود ما است٬ و آنطور که دلمان می خواهد آنرا ترسیم کرده ایم. از اینجا٬ این زمان و آنچه در اینجا هست فرار می کنیم و می رویم به آنجا٬ آن زمان و هر آنچه در آنجا خواهد گذشت.
با عرض احترام خدمت شما – علت اختلاف و ناسازگاری کلی انسان با انسان نیز ناشی از همین دید پندار گونه یا دید قالبی است. شما عمل معینی انجام می دهید و با قالب خاص خودتان آنرا معنا می کنید. همان عمل را من با قالب خودم٬که با قالب شما متفاوت است٬ معنی می کنم و آنرا طور دیگر ی می بینیم و از آنجا که قالب هر یک از ما حکم حیات روانی ما رادارد و حاضر نیستیم در اصالت آن تردید کنیم٬ با یک کیفیت متعصبانه و خصمانه از قالب های خود دفاع می کنیم. و دفاع از قالب های متفاوت و متضاد منجر به جنگ و اختلاف و ناسازگاری می شود.
سلام خیلی یاداشت آموزنده ای است… به هر حال حالا من این سئوال را از شما می کنم که اصولا چه مانعی دارد شما بخشش کنید بدون آنکه از بخشش خود ثبت ذهنی هم بردارید؟ بخشش کنید٬ ولی از بخشش خود “من” نسازید. یک ملیون بمن بدهید و همینجا پرونده اش را ببندید٬ با آن رابطه ذهنی برقرار نکنید. شما وقتی از بخشش خود ثبت ذهنی ــ بعنوان اینکه “من آدم سخاوتمندی هستم” بر می دارید٬ “من” برایتان مهم تر از عمل بخشش می شود. برای شما بخشش مطرح نیست٬ بلکه” من بخشنده” مطرح است. شما به ارزش می اندیشید نه به بخشش. هر وقت هم احساس کنید بوسیله ی بخشش ارزشی عاید شما نمی شود بخشش نخواهید کرد. پس در حقیقت شما بخشش نمی کنید٬ بلکه نوعی معامله می کنید ــ پول می دهید و ارزش می گیرید. در بخششی که بحکم حالت و ماهیت اصیل انسان صورت می گیرد انتظار معوض و برگشت وجود ندارد ــ نه معوض مادی و نه معنوی. این بچه غذا یا اسباب بازی اش را به بچه دیگر نمی دهد باین نیت که او هم روزی همین کار را بکند٬ یا باین نیت که باو بگویند عجب آدم دست و دلبازی است. بلکه می بخشد فقط برای اینکه میل دارد ببخشد. بخشش٬ تواضع٬ فداکاری٬ فضیلت و هر صفت دیگر زمانی اصالت و محتوا دارد که بدون آگاهی فکر و خودبخود صورت گیرد. فضیلت فکری٬ تواضع فکری٬ سخاوت فکر یا فداکاری فکری٬ فضیلت و تواضع و فداکاری نیست٬ بلکه نمایشی است در جهت تحقق تصاویر ارزشی.
این کینه است که کینه مندان را کور می کند نه تراخم٬ و حسد است که به تعفن می کشد نه طاعون٬ و آنها که روح شان حقیر است هرگز تاب دیدن ارواح تعالی طلب را نیاورده اند و نخواهند آورد٬و بخل از گندیدگی روح بر می آید نه از تنگی دست٬