وبسایت باشگاه سپیدرود رشت

یادداشت روز – رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
رضا بابایی
وب سایت رسمی باشگاه فرهنگی ورزشی سپیدرود – ما در این روززها و هفته ها، بیش از هر چیز به «امید» نیاز داریم. ما امید خود را از دست دادهایم و هرگاه به یکدیگر میرسیم، پیکر بیجان امیدواری را زخمیتر میکنیم. ما غمهای خود را جار میزنیم و چنان از اوضاع شخصی و ورزشی و عمومی مینالیم که عزم و امید را در دلهای دیگران میمیرانیم. از اندوه دل با دیگران گفتن، آدم را سبکبار میکند؛ اما از اینهمه نالیدن و شکایت چه سود؟
گفتهاند: به جای دادوفریاد علیه تاریکی، شمعی روشن کنید. تا میتوانیم باید به خود و دیگران امید بدهیم. ما را افسردگی و ناامیدی به این روز سیاه نشانده است.
آقایان عزیز! لطفا ما را فقط در غمهای خود شریک نکنید؛ با ما از شادیهای خود هم بگویید. همیشه از درد عشق و غم ناکامیهای خود با ما گفتهاید، هرازگاه نوری از امید و شادی هم به دلهای تیرهبخت ما بتابانید.
دوستان گرامی! جان آزرده ما را اینهمه گرانبار از درد و رنج نکنید و گاهگاهی سخن از شهد و شکر هم بگویید. ما همانقدر که محتاج هشیاری هستیم، به نشاط و امید هم احتیاج داریم. اینگونه که شمایید، هرگز شعرِ تر نمیانگیزید. آینده را دست امید میسازد و پای همت. ما را با غزلهای غمبارتان بیدست و پا نکنید.
شاید روزهای سختتری در پیش باشد؛ اما چه باک! هنوز خورشید، وقتشناس است و هر روز از بالای دیوار همسایه به حیاط خانه ما میریزد. هنوز در باغچههای ما گلهای سرخ و سفید و نارنجی میروید، هنوز دماوند هر روز صبح، سینه سفید و ستبرش را صاف میکند و به شهر سلام میدهد.
سپیدرود هنوز راههای پر پیجوخم را میکوبد و پیش میرود؛ زایشگاهها خلوت نشدهاند؛ فرزندان ما بازی میکنند و اطمینان دارند که ما آینده آسوده و آرامی برای آنان میسازیم.
دفتر تاریخ ما هنوز برگهای سفید بسیاری دارد که انتظار ما را میکشند. ما هنوز زندهایم و زندگی را دوست داریم. امید به آینده انرژیزا است، کیمیا است، و آن که این کیمیا ندارد، نیازی به دشمن ندارد.
هیچچیز اکنون برای این مردم خسته، شفابخشتر از امید به آینده نیست. در عزاها و عروسیها، در اتوبوس و تاکسی، در مدرسه و بازار، در خیابان و خانه، در ورزشگاه و بازی ها از امید بگویید و از آسمانی که دوباره آبی خواهد شد و از فردایی که قطار سرنوشت را بر روی ریل امنیت و اطمینان میاندازد. از غم و اندوه و درد و رنج گفتن، بس است.
سوگند به دلهای خسته و جانهای آرزومند که «چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند».
روزهای خوش و آسودگی در راه است؛ روزهایی که دوباره لبخند خورشید را جشن میگیرد. من ایمان دارم که آسمان شهرمان، این چند لکه ابر سیاه را کنار خواهد زد و دوباره تن آبی خود را نمایان میکند.
هر چه برازنده ما است، دیر یا زود از راه میرسد و آنچه نه در اندازه ما است، رفتنی است.
زندگی معلم بزرگی است…: زندگی می آموزد که شتاب نکن.زندگی می آموزد چیزهایی که می خواهی به آنها برسی وقتی دریافتشان می کنی می بینی آنقدر هم که فکر می کرده ای مهم نبوده شاید هم اصلا مهم نبوده شاید موجب اندوهت نیز شده است.
زندگی می آموزد از دست دادن انقدر هم که فکر می کنی سخت نیست.
زندگی می آموزد همه لحظات تبدیل به خاطراتی شیرین می شوند بعدا که می گذری و تو در آن لحظه
بی تابی می کردی و این را نمی دانستی. زندگی زیباست!
چه خوب می شد اگر ، اطلاعات را با عقل اشتباه نمی گرفتیم و عشق را با هوس و حقیقت را با واقعیت و حلال را با حرام و دنیا را با عقبی و رحمان را با شیطان …
بعضی از آدم ها جلد زرکوب دارند . بعضی ضخیم و بعضی جلد نازک .
بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی .
بعضی از آدم ها ترجمه شده اند .
بعضی از آدم ها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدم ها فتوکپی آدم های دیگرند .
بعضی از آدم ها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی از آدم ها صفحات رنگی دارند .
بعضی از آدم ها تیتر دارند ٬ فهرست دارند و روی پیشانی بعضی از آدم ها نوشته اند : حق هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ است .
بعضی از آدم ها قیمت روی جلد دارند . بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند وبعضی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند .
بعضی از آدم ها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند .
بعضی از آدم هافقط جدول و سرگرمی دارند و بعضی از آدم ها معلومات عمومی هستند .
بعضی از آدم ها خطخوردگی دارند و بعضی از آدم ها غلط چاپی دارند .
از روی بعضی از آدم هاباید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها باید جریمه نوشت .
بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم و بعضی از آدم ها را باید نخوانده دور انداخت.
بچه که بودیم یادمون دادن که شروع هر کاری با نام خداست و فقط این اسمه که گره های کور زندگی مونو باز می کنه.
بزرگ که شدیم یادمون رفت ، که آنقدر پیچ خوردیم تو گره های زندگی که کور شدیمو نمی بینیم کسی رو که فقط اسمش کافیه تا هر در بسته ای باز بشه .
بچه که بودیم یادمون دادن رسم خط و پاره خط و اینکه یه خط از کجا شروع می شه و به کجا ختم.
بزرگ که شدیم یادمون رفت خط هایی که رو صورتمون رسم شد، ردپای کدوم درد به جا مونده رو قلبمون بوده و از کجا شروع شد و اصلا به کجا ختم؟
بچه که بودیم یادمون دادن چطور مدادرنگی هامونو به بغل دستی مون که یادش رفته بیاره یا اصلا نداشته که بیاره، شریک شیم تا نقاشیش بی رنگ نمونه.
بزرگ که شدیم یادمون رفت سفره ی خالیه همسایه مونو، و هیچ تلاشی برای شریک شدن تو رنگی شدنش نکردیم.
بچه که بودیم یادمون دادن برای کمک به بابای مدرسه، هفته ای یه بار خودمون آشغالای حیاطو جمع کنیم.
بزرگ که شدیم یادمون رفت به رفتگری که تو چله ی زمستون آشغالای کوچه رو جارو می زنه ،حتی سلام بدیم.
بچه که بودیم یادمون دادن که وقتی تو بازی یکی خورد زمین، چطور دستشو بگیریم و کمکش کنیم تا دوباره بایسته.
بزرگ که شدیم یادمون رفت بزرگترین صحنه ی زندگی، دنیاست و ما کمک به ایستادن کسی که نکردیم هیچ، باعث زمین خوردن خیلی ها شدیم.
بچه که بودیم یادمون دادن به بزرگترامون احترام بذاریم و با تمام وجود به عزیزانمون محبت داشته باشیم.
بزرگ که شدیم یادمون رفت بزرگتر – کوچکتری و حرمت و ، حتی خجالت کشیدیم بهشون بگیم”دوستت دارم”
بچه که بودیم یادمون دادن…
ای کاش بچه که بودیم یادمون می دادن چطور وقتی بزرگ که شدیم یادمون نره همه ی اون چیزهایی رو که:… بچه که بودیم یادمون دادن
وقتت رو با حسادت تلف نکن ! گاهی انسان پیشه و گاهی عقب تر از دیگرانه ، این یک قاعده ست و در انتهای راه به خودت ایمان داشته باش . تعریف هایی که ازت میشه به خاطر بسپار و اهانت ها رو فراموش کن و اگه در این مورد موفق شدی به منم یاد بده !
مورد اعتماد بودن بهتر از دوست داشتنی بودن است؟!
وقتی سنمون کمتر و به اصطلاح ” دهنمون بوی شیر میده ” و “کله مون هنوز بوی قرمه سبزی میده”، انقدر کارهای مختلف رو امتحان میکنیم و شکست می خوریم تا یاد بگیریم. اما هر چی بزرگتر میشیم، محتاط تر عمل میکنیم و کمتر از قبل روحیه ی “فعال بودن” رو داریم. چون از شکست خوردن می ترسیم، ترجیح میدیم که بشینیم تا یک نفر دیگه کاری رو شروع کنه.
حالا اگه واقعا شکست بخوریم چه اتفاقی میفته؟ همه بهمون می خندن؟
آره خب، شاید بخندن. اما وقتی همچین تجربه ای داشته باشی، خیلی زود بعدش می فهمی که بابا آخر دنیا که نرسیده! و حقیقت اینه که مردم خیلی زود شکست های ما رو فراموش می کنند. اونها انقدر درگیر زندگی و مشکلات خودشون هستن که اینجور موارد براشون اهمیتی ندشته باشه!
و فراموش نکنید که موفقیت توی زندگی از تسلیم نشدنه!
یادتون بیاد وقتی که ۵ ساله بودین و میخواستین دوچرخه سواری یاد بگیرین. زانو ها درب و داغون می شد و شاید هم یه کم گریه میکردید. ولی بلند می شدید، لباس ها رو می تکوندید و دوباره روی صندلی اش می نشستید. پس سعی کنید اون روحیه ی بچه ی ۵ ساله رو درون خودتون زنده کنید و با یکی دو بار شکست خوردن توی کاری تسلیم نشید!
در دنیا سه دسته افراد وجود دارند:
نوع اول آن هایی هستند که موجبات اتفاقات را فراهم می آورند.
نوع دوم آن هایی هستند که صرفا” نظاره گر اتفاقات هستند.
و دسته ی سوم آن هایی هستند که می پرسند : «چه شده است؟»
بن سینا : من در میان موجودات از گاو خیلی میترسم زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!
گاو خیلی با شخصیت هستش اگه یه مسیری رو چندبار ببری و بیاریش دیگه خودش میره و میاد.. ترسناکترین موجود آدم هستش که شاخ نداره ولی زبان داره