عماد واسع
وب سایت رسمی باشگاه فرهنگی ورزشی سپیدرود – ملوان و سپیدرود، حتی برای نوشتن نام آنها در ابتدا باید درست تصمیم گرفت، باید با ادبیات درستی از آنها نام برد، تنش برای هواداران این دو تیم و دو شهر درست بیخ گوش شماست؛ چرا باید ملوان اول نوشته بشه، چرا سپیدرود اول نوشته نشه، اینجا مهم نیست، میزبان در قانون باید تیمش اول بیاید، اینجا کری دو شهر است.
داربی دیدنی از رشت و انزلی، دو شهر با فاصله بیست و پنج کیلومتری، شهری که پر از تعبیرها برای استدلالهایی که همیشه اصطکاک بین هم را به هزاران نوع تشریح میکند.
فوتبال بهانه تقابل آنها روبروی همدیگر است، یک هیجان، که هربار با نسخههای پیش از دستور حال به هم زن عنوان میشود: «ما برادریم، هم زبانیم، با همدیگر در این دیار به ورطه نابودی به هم رسیدهایم» حرفهایی که تکراریست، حرفهای تریبونی، مثل گرفتن چند رای بیشتر برای آقایان.
هیجان فوتبال درست در روز جمعه پنج شهریور برای ماست، وقتی همه صحبت از روز بازی میکنند: «تو چطور میخوای بری، با ماشین خودت میری یا سواری؟» از آنسو قرار است یک نفس تیم را تشویق کنند، آنهایی که زخم خورده از سقوط هستند، آنها که هنوز فکر می کنند، خیلیها در رفتن و به سزای اعمالشان طبق معمول نرسیدهاند، و خیلیها هم خودشان را پنهان کردهاند.
در اینجا درست در این لحظه با این همه شور آرزوی سرعت برای عقربههای ساعت، نه انزلی و نه رشت، اینجا گیلان است، یکی از مهیجترین داربیهای ایران، محال است فوتبالی باشید؛ آن هم از هر جای ایران و با نام بردن دو تیم از این دو شهر، کمی توی جایتان تکان نخورید، حالا فقط یک روز مانده، بوق، پرچم، طبل، آفتابگیر، اسکمو (بستنی یخی)، سیبیشکا (تخمه آفتابگردان) هم بسته بندی شده تو کلمنهای فیبری آماده است، اینجا اوج هیجان است، مثل ورود به سونای بخاری که نفست را در همان ورود در دم می گیرد.
اینجا رطوبت با گرمایش عجین شده، اینجا پسر بچهها میخواهند پدرها را راضی کنند، که بازی را از خانه نبینیم، صیادها جمعه را تعطیل رسمی میدانند، همه قایقها و کشتی بادبانهایشان را بعد از بازی حالت میدهند، اینجا دل توی دل کسی نیست، اینجا رقیب قدیمی به مصاف ملوانی میرود، که از رویارویی با سپیدرود رشت، آلبومهای خاطرات را در گذشته باید قبل از هر چیز ورق بزند و نشان دهد، اینجا دما، رطوبت، زمین، هیچ چیز در بهترین حالت مهم نیست.
اینجا باید برای بردن وارد زمین شد.