وبسایت باشگاه سپیدرود رشت

حرف روز – باید سپیدرودی باشی تا بدانی…

رادنی دیدار

کدام یک از شمایان می توانید بشمارید که لیگ استانی مرتبه ی چندم فوتبال کشور است، جز آن سپیدرودی که در لیگ استانی هم کنار عشقش ماند و شماره کرد که اگر هر سال یک رده بالا بیاید، عمر پدر پیرش کفاف بالا نشین دیدن سپیدش را خواهد داد یا نه؟ که نداد البته!

وب سایت رسمی باشگاه فرهنگی ورزشی سپیدرود – از نگاه کردن به این جدول آدم دلش سیر نمی شود! از نگاه کردن به جدولی که بالایش نوشته شده لیگ برتر و در کمرکش بالایی اش نام چشم نواز سپیدرودت حک شده است. از نگاه کردن به جدولی که تا همین چند سال پیش آرزوی دیدنش را داشتی و اصلن در هیچ روزنامه و سایتی نام و نشانی از تیمت منتشر نمی شد و حالا تعویض زیر پیراهن های بازیکنان تیمت هم خبری از نوع مهم برای رسانه ها محسوب می شود!

باید سپیدرودی باشی تا معنای حرفم را بفهمی.

بفمهی که چه حسی دارد هوادار تیمی باشی که تا همین دو سال پیش برای صعود از مرحله ی گروهی لیگ دو در واپسین ثانیه های تلف شده جان به در برد و حالا به تنهایی در رتبه هشتم بالاترین رده لیگ کشورش جولان می دهد.

باید سپیدرودی باشی تا بدانی چه لذتی دارد که وقتی از بالا به پایین نگاه می کنی غول هایی همچون سپاهان و تراکتور و نفت و استقلال را می بینی! باید سپیدرودی باشی تا بفهمی که تیم هایی که تا همین چند سال پیش به چشم یک حریف تمرینی پیش فصل هم به تو نگاه نمی کردند حالا از حضور در برابرت ساق هایشان به لرزه افتاده است!

باید سپیدرودی باشی و عمری تیمت در فراموشخانه فوتبال ایران دست و پا بزند و تو نه اینکه ناامید نشوی که دروغ است، نه اینکه دلت از آن همه بدشانسی و ناکامی و درجا زدن نشکند که دروغ است و نه اینکه یک روزهایی دلت هوایی نشود و برای تیمی دیگر نلرزد که دروغ است! اما، اما تا امروزِ روز با پررویی و لجبازی و پوست کلفتی به پای عشقت بنشینی و ناگهان آنی بشود که در رویاهای هفت آسمانت هم جسارت فکر کردنش را نمی کردی!

باید سپیدرودی باشی و از آن بالا به پایین پرتاب شوی و استخوان خرد شده ات را به دندان بگیری و بازهم به پای تیمت بمانی. اینکه روزی روزگاری در لیگ قدس در بین تمام غول های فوتبال کشور تیم منتخب استانت هفت هشت بازیکنت را در ترکیب داشته باشد و همین تعداد هم روی نیمکت بنشاند و بعدترها که از اسب افتادی، در میان خیل آفتاب پرستان شرمت بیاید که نامش را بر زبان بیاوری، شرمت بیاید که بگویی در کدام لیگ بازی می کنید و شرمت بیاید از پیراهن رنگ رفته و کفش های پاره ی بازیکنانت سخن بگویی!

راستی کدام یک از شمایان می توانید بشمارید که لیگ استانی مرتبه ی چندم فوتبال کشور است، جز آن سپیدرودی که در لیگ استانی هم کنار عشقش ماند و شماره کرد که اگر هر سال یک رده بالا بیاید، عمر پدر پیرش کفاف بالا نشین دیدن سپیدش را خواهد داد یا نه؟ که نداد البته! ندیدند کرور کرور هوادارنی که چشم انتظار یک نام بزرگ در قد و قواره های عشق شان برابر سپیدرود ماندند و دق کردند از بس نام هایی از مناطق تازه کشف شده ی بی نام و نشان و خلق الساعه را در تابلوها کنار اسم سپیدرود دیدند و دم نزدن.

ندیدند کرور کرور هواداری که دلشان برای پر شدن ورزشگاه پیرشهرشان لک زده بود، ندیدند کرور کرور هواداری که چشم شان سپید شد و سپیدرودشان را از پنجره جادویی تلویزیون دیگر ندیدند. کرور کرور هواداری که رفتند و این غم بی پایان را به فرزندانشان به میراث گذاشتند. کرور کرور هواداری که شاید حالا از آن بالا بالاها امروز نظاره گر هنرنمایی بچه هایشان باشند.

درست که سپیدرود عمرهای بسیاری را در حسرت بالا نشینی اش تباه کرد، درست که شور نوجوانی مان را به محافظه کاری میانسالی پیوند زد و درست که تمام این عمر رفته به حسرت و افسوس گذشت، اما فردا روز موعودمان فرا رسیده، روزی که نامی بزرگ در شان و منزلت محبوب مان پنجه در پنجه مان خواهد انداخت و دیگر نیازی نیست تا برای هجی کردن نام حریف مان چند بار زبان را به اشتباه بچرخانیم. حالا یک طرف نوشته شده سپید رشتی ها و سوی دیگر آبی تهرانی ها قرار گرفته است.

حالا ما چند صبایی است که به همت گروهی عیار از دخمه ی لعنتی لیگ دو کنده شدیم و به مانند راکبان ماشین زمان “جرج پال” از گذشته ای خاک گرفته به آینده ای عجیب و غریب پرتاب شدیم. حالا هرچند که افسوس همه ی آن عمر از دست رفته را می خوریم اما به وفاداری و پایمردی مان افتخار می کنیم. حالا دوست و دشمن با نگاهی تحسین وار نشانمان می دهند که ببینید اینها هستند عاشقان تیمی که سالهاست نبوده و حالا برگشته.

حالا زمان لذت بردن از حضورمان است در بین بزرگانی که باور داریم هم سنگ مایند. حالا یک چشم مان به آن بالا بالاها دوخته است و افسوس نبودن بزرگترهایمان را می خوریم و چشمی دیگر به زمین سبز تا بدانیم که نیک فرجامیم که همای سعادت بر دوش مان نشسته است.

ما سپیدرودی هستیم و این روزها به جای تمام سال هایی که نبودیم و گذشت، عزیزانی که نیستند و از دست رفتند و روزهایی که هنوز نیامده از بالانشینی هایمان لذت می بریم و صفا می کنیم با حال و روزمان که دم برایمان غنیمت است.

آری؛ ما سپیدرودی هستیم و سپیدرودی خواهیم ماند تا زمانی که به پدرانمان بپیوندیم.

اخبار مرتبط با خبر بالا را از دست ندهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پانزده + بیست =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

3 دیدگاه ارسال شده است

  • علیرضا صالحی گفت:

    این متن زیبا یادآور روزهای پرتلاطم سپیدرود در لیگ های مختلف است. اما به یک چیز اشاره دارد، موردی که جز درمورد سپیدرود، برای هیچ تیمی اتفاق نمی افتد، عشق، عشق یک طرفدار سپیدرود به تیمش، حضور حدود ۵۰۰۰ عاشق در لیگ استانی برای دیدار معشوق، هنری است که تنها می توان در این رود سپید مشاهده کرد و بس. سپیدرود تیم نیست، سپیدرود عشق است.

  • Yasin گفت:

    عششششششق است سپیدرود

  • سپیدرودقلب من گفت:

    سپیدرود قلب است …………..