وبسایت باشگاه سپیدرود رشت

بازنشر/ یادداشت ویژه – فوتبال دولتی، بلای فوتبال ملی در ایران

(مجله اینترنتی ناجه / رادنی دیدار)

وب سایت فرهنگی ورزشی سپیدرود – فوتبال در اروپای صنعتی، صنعت نخست محسوب می شود و درک این مهم برای ما که در فوتبالی صد در صد دولتی غرق شده ایم دشوار است.

ما در ایران فوتبال را به مانند بسیاری دیگر از جریانات اجتماعی از غرب نصف و نیمه آموخته ایم، همانگونه که اتومبیل را گرفتیم اما فرهنگ رانندگی اش را خیر، صنعت آپارتمان سازی را گرفتیم اما فرهنگ آپارتمان نشینی را خیر، تکنولوژی مخابراتی و در پی آن اینترنت و فضای مجازی را وارد کردیم اما اصول کاربری اش را خیر و ده ها نمونه موردی دیگر که مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد.

و چون ما ایرانیان به شدت به این ضرب المثل وفاداریم که “خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج” قرار هم نیست هرگز در یکی از دوربرگردان های اشتباه زندگی مان به عقب بر گردیم و جبران مافات کنیم و طبیعتن فوتبال ما هم از این قاعده مستثنا نخواهد شد.

بی تردید زمانی که مهندسین انگلیسی نفت جنوب نخستین بار فوتبال را در بین کارگران خوزستانی رواج می دادند هرگز کسی باور نداشت که روزی این توپ گرد تبدیل به مهم ترین پدیده اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه ایرانی گردد که قدرت خواهد داشت بر روی هر رویدادی تاثیری گاه مهلک بگذارد. کدام سیاست مدار حاضر است که جلسه سخنرانی اش همپوشانی داشته باشد با برگزاری یک مسابقه ی مهم فوتبال ملی و یا حتا باشگاهی!؟ کدام تهیه کننده سیاسی یا اجتماعی استقبال می کند که ساعت پخش برنامه اش در یک شبکه ی دیگر با برنامه نود یا یک فوتبال تداخل داشته باشد و کدام چهره ی سرشناس غیر فوتبالی حاضر است ریسک رقابت در یک نظر سنجی را با ستاره معروف فلان تیم بپذیرد؟

همه ی آنچه که گفته شد حکایت از ضریب نفوذ وحشتناک فوتبال در جامعه ی ایرانی دارد و عشق به فوتبال آنقدر گسترده هست که توانایی صادر کردنش نیز در ایرانیان دیده می شود و مثال بارزش شور و شوق فوتبالی ایرانیان مهاجر در کشورهای غیر فوتبالی مانند ایالات متحده و کاناداست که بر روی ایالت های ایرانی پذیر تاثیر مستقیم گذاشته است.

اما به راستی ما از این پتانسیل بالا چه استفاده ای برای انتفاعی نمودن و غیر وابسته بودن فوتبال کرده ایم؟

داستان برخورد با فوتبال در کشور ما هم داستان جالبی دارد در کشور ما. در سال های ابتدایی ورودش با بی محلی و بی تفاوتی مواجه می شود و کمی که جریان جدی می شود ارج و غرب و لیگ حرفه ای تخت جمشید و بعد که انقلاب می شود و جنگ دامن کشور را می گیرد، فوتبال می شود مایه خجالت و به پستو فرستاده می شود و ناگهان ۸ آذری می شود و دوزاری ها می افتد که ای داد این چه پدیده عالمگیری است و دوباره عزیز درگاه می شود و همین رفتار های سینوسی با فوتبال است که نگذاشته هرگز برایش برنامه ریزی بلند مدت صورت گیرد و با تغییر مدیری و وزیری همه چیز تحت شعاع قرار می گیرد.

اگر بخواهیم برای فوتبال ایران در نیم قرن اخیر یک روز را به عنوان رنسانس متصور شویم روزی به غیر از ۸ آذر ۷۶ نخواهد بود. نقطه عطفی که به جامعه ی ایرانی فهماند که فوتبال تا چه حد به زیرین ترین پوسته های اجتماعی نفوذ کرده و کامجویی در آن بسان یک جشن ملی از ماه ها پیش برنامه ریزی شده در وجب به وجب خاک کشور گسترده شده است.

از همان زمان بود که موج جدید مدیران و نهاد های دولتی برای کنترل و بهره برداری از این پدیده همه گیر به حرکت در آمد و با استفاده از منابع دولتی رقابتی که اگر بگوییم -شوم- سخنی به گزاف نگفته ایم آغاز شد. دولت به صورت مستقیم با استقلال و پرسپولیس، وزارت صنایع با سپاهان، ذوب آهن، فولاد، ایران خودرو، سایپا، پگاه، مس و.. وزارت نفت با چند تیم نفتی و گازی، سپاه با فجر و تراکتور همه و همه به جان فوتبال افتادند تا در رقابتی نابرابر با چند تیم خصوصی باقی مانده در کشور فوتبال را به گران ترین و لوکس ترین کالای ایرانی تبدیل نمایند.

تا جایی که رقم قرارداد یک دروازه بان در جه دوم در بازار فوتبال ایران از قیمت همتاهایشان در دو سوم کشورهای اروپایی فزونی گرفت و بازیکنان شاغل در لیگ های دوم و سوم ایران دستمزدهایشان از بازیکنان کشورهای مستعدی چون حوزه بالکان به مراتب بیشتر شد. همه ی اینها در کنار کیفیت پایین زیر ساخت های مان، تمرینات نا منظم و باری به هر جهت و عدم پاسخگویی مدیران به مقامات بالادستی شان کار را به جایی رساند که خروجی این ریخت و پاش ها در حد صفر گنده ای شد که فوتبال مان را تبدیل به بازار مکاره ای کرده که مدیرانش یکی پس از دیگری روانه سازمان های قضایی می شوند و مربیان و بازیکنان در رسانه ها از خجالت هم در می آیند و تماشاگران بر روی سکوها!

هیچ مدیر بالادستی دولتی از مدیر باشگاه زیر مجموعه اش نمی پرسد که خروجی چند ده میلیاردی فصل گذشته ات به کدام بازیکن سازی منتهی شد؟ چند تماشاگر را برای بازی های داخل خانه جذب کردی؟ کدام منابع درآمدی را برای جبران هزینه ها مهیا نمودی و تراز مالی فصل گذشته ات چگونه است؟ تنها چیزی که اهمیت دارد رتبه جدولی است و پیروز شدن در جنگ های تبلیغاتی بی حاصل!

زمان ورود بازرسان کنفدراسیون فوتبال آسیا هم که می رسد چند حساب سازی و مدرک سازی با کمک دوستان فدراسیون نشین به دادشان می رسد تا ستاره های مجازی لیگ ما مایه مباهات شود و چه خیال که هیچ باشگاهی نه ورزشگاه اختصاصی دارد و نه حتا زمین تمرین! هیچ باشگاهی نه پایه های درست و حسابی دارد و نه آکادمی فوتبال! هیچ تیمی نه تراز مالی مثبت دارد و نه منابع پایدار و همه همه به دم زنده ایم و در چشم برهم زدنی نسیمی می تواند این ریشه گسترده شده در آب را از جا برکند.

حالا در این لشگر گشایی ها دیگر جانی برای تیم های ریشه دار و خصوصی و صاحب مکتبی همچون شاهین، آرارات، سپیدرود، ابومسلم، استقلال اهواز، ایرانجوان و شاهین بوشهر، برق شیراز، نساجی مازندران و.. نمانده و این سونامی ویرانگر همه را در خود غرق کرده است.

فوتبال در کشور ما توسط نامدیرانی که اغلب آن را حیاط خلوت قدرت نمایی های خود می دانند آنقدر گران شده است که دیگر خودشان هم در اداره کردنش درمانده شده اند. آنقدر گران شده که محاکم قضایی داخلی و خارجی مشتری پر و پاقرصی به نام فوتبالیست های شاغل در ایران دارند که نتیجه اش محکومیت های هر روزه در محاکم خارجی و پرونده های تلمبار شده با محکومیت های مختلف در محاکم داخلی است.

حالا بدهی های چنده ده میلیاردی برای باشگاه هایی که فاقد کوچکترین منایع مالی مستقل هستند بدل به امری عادی شده که با ابتدایی ترین ضرب و تقسیم به ما نشان می دهد که راهی به جز اعلام ورشکستگی برایشان باقی نمانده است.

بله فوتبال دولتی شده ی ما مدت هاست که ورشکسته شده و تنها به زور تزریق منابع دولتی هر سال به صورت مصنوعی سرپا نگاهش داشته اند. هنوز هم دوستان نمی خواهند بپذیرند که این تزریق های مقطعی هیچ سودی برای فوتبال ندارد و تنها می تواند همچون مسکنی چند صباحی درد را آرام کند و اصل بیماری سرجایش باقی خواهد ماند.

راه برون رفته فوتبال ما از این بن بسته خود ساخته خصوصی سازی و واقعی سازی قیمت هاست. اینکه باشگاهی باید در لیگ حرفه ای حضور داشته باشد که در ابتدا تراز مالیش مثبت باشد و دارای منابع مالی مستقل و سودده.

اینکه آکادمی فوتبالش خروجی داشته باشد و دست بر روی زانوی خود بگذارد و برخیزد نه اینکه ۹۰ درصد بازیکنانش وارداتی باشند. اینکه تماشاگر داشته باشد و بلیط فروشی کند و پیراهن بفروشد و حق کپی رایت بگیرد و پخش تلویزیونی اش محفوظ بماند.

به آغاز سخن باز می گردیم؛ فوتبال در اروپای صنعتی با همین ابزارهای ساده تبدیل به صنعت نخست شده است و زیبایی اش در همین عدم پیچیدگی است.

باشگاه یعنی یک مجموعه ای که دارای آکادمی تیم های پایه از خردسالان تا بزرگسال است که دومینو وار هر مقطع سنی گروه سنی بالاتر را در سال بعد ساپورت می کند و در نتیجه تیم بزرگسال در آغاز هر فصل شاکله اش از دسترنج خودی است مازاد را هم ترانفر می کند تا بخشی از هزینه ها جبران شود.

باشگاه ها در ابتدای موجودیتشان به جای هزینه های غیرقابل توجیه پول هایشان را در قسمت زیر ساخت به مانند زمین و ورزشگاه اختصاصی و شبکه تلویزیونی و ساخت و تجهیز مدارس حرفه ای فوتبال و … هزینه می کنند و در زمان سودآوری وارد نقل و انتقالات های سنگین می شوند.

داشتن تیم های دوم و سوم در لیگ های آماتور و استفاده از درآمدهای جانبی دیگری همچون بلیط فروشی، حق پخش تلویزیونی و فروش پیراهن و لوازم جانبی با لوگوی باشگاه ها همه ابزاری است که تیم های پرهوادار دنیا از آن برای درامد زایی استفاده می کنند و در کشور ما هم که فوتبال پتانسیل بالایی در این زمینه دارد خیلی زود و راحت جواب می دهد.

همه ی اینها البته زمانی محقق می شود که دست باشگاه دارهای ما از جیب دولت کوتاه شود تا برای گنجی که می خواهند ، اندکی رنج بکشند.

اخبار مرتبط با خبر بالا را از دست ندهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × 5 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.