وب سایت رسمی باشگاه فرهنگی ورزشی سپیدرود – می خواهیم از فوتبال صحبت کنیم و استانی که در عین نداری و بی پولی یکی از ارکان غیر قابل چشم پوشی چند ضلعی فوتبال ایران است و دوره ای نیست که فوتبال ایران در اوج باشد و گیلکان ستون تیم ملی نباشند. از بهمن صالح نیا و عفور جهانی در دهه ی چهل و پنجاه بگیر تا محمد مایلی کهن، امیر افتخاری، سیروس قایقران، هادی طباطبایی و بهزاد دادش زاده در دهه ی شصت و هفتاد و جلال حسینی، مازیار زارع، پژمان نوری، علی رضا جهانبخش و عزت الهی در دهه ی هشتاد و نود.
و اینجا داستان یکی از کهن ترین تیم های فوتبال ایران و قدیمی ترین تیم در قید حیات استان گیلان است، پدیده ای به نام سپیدرود! پدیده ای اجتماعی که برای ماندگاری اش تمامی اصول و باید های جامع شناسی را به چالش کشیده است.
سپیدرود در سال ۱۳۴۷ تاسیس شد و در تمام این نزدیک به نیم قرن قدمتش خصوصی بود و طبیعتا بی پول و ندار. هرگز به منابع دولتی وصل نشد و از این خان گسترده نعمت بهره ای نبرد و هیچ گاه مالک یا گروه مالکیتی متمول نداشت و اگر از دوره ی چند ساله مرحوم شعار در دهه ی شصت بگذریم که از جیب شخصی اش عشق کاشت و در پایان بی مهره برداشت کرد، بگذریم کم پیش آمد که سپیدرود محتاج نان شبش در این ۵۰ سال نباشد و این از داستان مالی و حمایت دولتی.
می دانیم که محبوبیت و ماندگاری یک جریان اجتماعی در اذهان مردم توسط سوپر استارها شکل می گیرد و ارتش سرخ گیلان (لقبی که ریشه اش به پیش از انقلاب باز می گردد)، هرگز در تاریخ حضورش در ترکیب از وجود فوق ستاره ها بی بهره بود. سپیدرود هیچ گاه بازیکنانی از جنس قایقران ملوان و افتخاری استقلال رشت و جهانبخش داماش را کنار خود نداشت، بلکه در هر دوره ای که در اوج بود همیشه به معنای دقیق کلمه تیم بود و نه فرد محور. (درست مثل تیم امسال سپیدرود که حتا بازیکن مطرحی چون کعبی را هم در خود هضم کرده)، این هم از بحث سوپر استار!
اگر از دو اصل قبلی برای ماندگاری یک پدیده اجتماعی به سادگی بگذریم این یکی را دیگر محال است کنار بگذاریم و آن کسب موفقیت و افتخار است. سرخ پوشان رشتی در تاریخ نیم قرنی شان هرگز یک مقام و رتبه قابل اتکا در سطح ملی کسب نکرده اند که هیچ، حتا به جز یک سال هرگز در سطح نخست فوتبال ایران نیز حاضر نبودند. یا هر ساله در یک قدمی صعود باز می ماند (یک بار هم که صعود کردند انقلاب ۵۷ لیگ را منحل کرد!) و یا مشغول نجات از مصایب سقوط به لیگ پایین تر بودند و شاید یک قهرمانی در جام درجه دوم آن سال های آسیا (آقاخان بنگلادش) و چند قهرمانی جام خزر و لیگ استانی گیلان (که البته به دلیل جنگ و تعطیلی لیگ سراسری سطحش کم از لیگ برتر امروز نداشت) سپیدرود هرگز صاحب افتخار ملموسی در فوتبال کشور نبوده است.
یک اصل دیگر برای ماندگاری توجه و اقبال رسانه ای است که در قرن بیستم و بیست و یکم به نوعی مالک و صاحب هر جامعه ای محسوب می شوند و آنهاست که می گویند چه چیز خوب است و چه چیز مشمئز کننده! سپیدرود به دلیل همان دور بودن از سطح نخست فوتبال ایران که گفتیم، در ده پانزده سال اخیر از این نعمت و حمایت هم بی بهره بود و در تمامی این سال هایی که در تبعیدگاه خود خواسته ی لیگ های پایین زجر می کشید در فراموشخانه ی رسانه ای به سر می برد و به جز حلقه های نخست هوادارانش اکثر جامعه ورزشی کشور فرض بر انحلالش نهاده بودند و فاتحه اش را هم خوانده بودند!
اما سپیدرود ماند. نه نامش، نه مرامش، نه رنگش و نه عادت پر کردن ورزشگاه هایش هرگز و هرگز تغییر نکرد و به فراموشی سپرده نشد. تنها کافی بود تا گروهی دو سه سال پیش آستین بالا بزنند و بیایند و از تبعیدگاه بیرونش بکشند و گرد و خاک بزدایند و به دامان عاشقانش بازگردانندش و نشان دهند که سپیدرود خشک شدنی نیست که نیست.
این یعنی داریم از پدیده ای اجتماعی سخن می گوییم که نه اقبال مالی داشته و نه پشتیبانی دولتی و نه همراهی نخبه ها را با خود همراه داشت و نه توانسته موفقیت کسب کند و نه اصحاب رسانه کنارش بودند، اما خود را به ژرفای قلوب هزاران گیلانی تحمیل کرده و خروار خروار هوادار را از پیر و جوان کنارش حفظ نموده است. این که می گوییم پیر و جوان فقط با واژه ها بازی نمی کنیم؛ روز تمرین یا مسابقه (برای هوادار سپیدرود هردوتایش یک معنی می دهد!) پدر بزرگ و پدر و نوه دست در دست هم به ورزشگاه پیر شهرباران می روند و فریاد سرخ سر می دهند.
این یعنی سپیدرود توانسته با نفوذی ماندگار به زیرین ترین بخش های جامعه ی مردمان شمال تمام کاسه کوزه های قوانین تئوریک را به هم بزند و آن یک فرض محالی باشد که گه گاهی بر زبان اساتید دانشگاه جاری می شود.
این یعنی رودخروشان گیلان زمین شاید سر طغیان نداشته باشد اما هرگز میل خشک شدن هم نخواهد داشت و البته این شد همان چشم اسفندیاری که دندان طمع، طمعکاران را تیز کرد تا به سراغ عزیز در دانه رشتی ها بیایند و به فکر به تاراج بردن میراثش شوند.