رادنی دیدار
به بهانه ی اشک هایی که قیمت ندارند؛ تقدیم به ساق هایی که شادی بخش همیشگی دل های مردمان شهرباران بوده اند.
وب سایت رسمی باشگاه فرهنگی ورزشی سپیدرود – سرت را بالا بگیر مرد! حالا چه وقت گریه کردن است؟ ما تازه اول راه هستیم و حالا حالا ها با تو کار داریم. مردمان شهرباران دل بسته اند به ساق های تو و رفقایت، تا این طلسم شوم لعنتی را یک بار برای همیشه باطل کنید و رود سپید خروشان شمال از این فراموشخانه نکبتی تا همیشه خداحافظی کند و برود به آن بالا بالا ها.
سرت را بالا بگیر مرد! تو و رفقایت آبرو و اعتبار این دیار هستید و فاتح همیشگی قلوب مردم سرزمین تان. پسرکان شهرباران به شوق دیدن ساق هایی که همیشه معجزه کرده اند رنج آمدن به ورزشگاه پیرشهر را بر خود هموار کرده اند و به اعتبار تو بارها و بارها در برابر بدخواهان سینه سپر کرده اند و در برابر رقبا فریاد بر آورده اند که منتظر بمانید تا افشین سی ثانیه ما پاسخ تان بدهد.
و حالا نه وقت گریه است و نه سر پایین آوردن. حالا وقت ایستادگی است و جنگیدن. خاک این سرزمین به اندازه کافی از بارش سیراب است، بذرهای سرزمین من و تو چشم انتظار آفتاب است تا دوباره سبز شوند و قد علم نمایند و سایه گستران شوند.
و تو و رفقایت آن آفتابی هستید که باید باشید. تو و رفقایت اینجا آمده اید که ناممکن ها را ممکن کنید و تو، ” فرزند شهرباران ” باید این ماموریت غیرممکن را ممکن نمایی و در این راه نه حق اعتراض خواهی داشت و نه گریه و نه حتا شادمانی!
سرت را بالا بگیر مرد! تو به مردم سرزمینت یک جام بدهکاری و حالا وقت باز پس دادن است. از همان فینال لعنتی که مافیا جام زرین فوتبال دیار باران را از پسران شهرباران ربود تو و رفقایت به ما بدهکار شدید. از همان روزی که دوست و دشمن هم پیمان شدند تا داماش مان در یک غروب غمگین کفری از سطح نخست فوتبال ایران کنار گذاشته شود تو و رفقایت به ما بدهکار شدید!
از همان روزهاییکگه جای سپیدرود بزرگ در سطح نخست فوتبال ایران خالی شد تو و رفقایت به ما بدهکار شدید! در تمام این روزها که فوتبال ایران بدون ” رشت عزیز ” روزگار می گذراند تو و رفقایت به ما بدهکار شدید و حالا، درست همین حالا، زمان بازستاندن این بدهی است و ما دیگر برای وصول طلب مان ذره ای وقت و امان نخواهیم داد!
سرت را بالا بگیر و اشک های قیمتی ات را نگه دار برای روز خوب پیروزی. روزی که زمین و زمان دیار باران هم با تو هم پا باشند و اشکت اشک شوق باشد نه افسوس. تو و رفقایت تا به امروز نه کم گذاشته اید و بعد از این هم نخواهید گذاشت. پس نه وقت گریه است که زمان ادامه دادن این راه پر پیچ و خم است تا رسیدن به سرمنزل مقصود.
مردمان سرزمین باران های نقره ای فراموشکار نیستند تا فتح دروازه های سپاهان و تحقیر سرخ و آبی های تهران را با ساق هایت فراموش کنند. مردم دیارت هنوز به افتخار آن سی ثانیه معروف پز می دهند و باد در غبغب می اندازند و فخر می فروشند. تو برای رشتی ها افشین آقای گل هستی و اسطوره ی افتخار های دست نیافتنی.
و حالا باید و باید و باید، دست در دست کاپیتان سهیل و محمد و هادی و هادی و حامد و سید و بهنام و ابوذر و رضا و همه ی رفقا این ماموریت آخر را به سرانجام برسانید. ماموریت بازگرداندن دردانه رشتی ها به آن بالا بالا ها. ما می خواهیم آن جام را با دست های شما به بالا ببریم، در روزی که سرمست هستیم از افتخار و افتخار و افتخار.
صبوری مان فقط تا آن روز دوام خواهد آورد…